مازندران، بهشتی بی مانند، اما خاموش ... ! فرمـانـروايـان تبـرستـان 6
به نام يزدان پاک
درود و سپاس
انجمن جوانان سپيد پارس
بخش ديده ور سازه های کهن
مازندران، بهشتی بی مانند، اما خاموش ... !
فرمـانـروايـان تبـرستـان 6
فصل سوم –
آل باوند
11- شروین پسر رستم
هنگامی که اسپهبد رستم در اسارت رافع به قتل رسید پسرش شروین نیز در زندان بود . از قضا رافع بن هرثمه از عمرو لیث صفاری شکست خورد و عمرو نیز بدست امیراسماعیل سامانی اسیر گشت . امیر اسماعیل پس از فتح و ظفر برصفاریان برای سرکوبی علویان سپاهی به فرماندهی محمدبن هارون روانه کرد . محمدبن زید در هنگامه نبرد کشته شد و سرش را از تن جدا نموده در روز جمعه پنجم شوال سال 287 هـ .ق به بخارا فرستادند . پس از این حوادث شروین که از بند رسته بود با اطاعت از سامانیان ملک الجبال شد . محمدبن هارون نیز از امیر اسماعیل سامانی روی گردانیده در دیلم به جستان بن وهسودان پیوست و باسید ابومحمدحسن بن علی ناصر کبیر بیعت کرد . جستان وهسوران در سال 290هـ .ق به جهت تصرف تبرستان مصمم شد .
عبدالله بن محمد بن نوح فرمانده سپاه سامانی اصفهبد شهریار بن با دوسبان وملک الجبال اصفهبد شروین بن رستم وبرادرزادۀ اوپرویز صاحب لاریجان را نزد خود خواند وبه بخارا برای امیر اسماعیل نامه نوشته وخواستار نیروی کمکی شد . محمد بن هارون وناصر کبیر وجستان وهسوران در روز اول (هرمزد)بهمن سال290هـ به تمنجاده رسید ودر صحرایی که به گازر معروف بود اردو زدند . عبد الله بن محمد بن نوح سامانی ابتدا شکست خورد اما سرانجام محمد بن هارون وناصرکبیر شکست یافتند . (74)
بدین ترتیب از زمان کشته شدن محمد بن زید در سال 287هـ .ق تا سال 301 هـ .ق مدت سیزده سال طبرستان به دست سامانیان افتاد اسپهبد شروین باوندی مطیع امیر سامانی شده ودر تحت حمایت بخارا بر قلمرو خود حکمرانی می نمود .
پس از آنکه ابو العباس عبد الله بن محمد حکمران سامانی طبرستان در سال 298 هـ .ق در گذشت ،جانشین او محمد بن صعلوک از سپاه ناصر کبیر شکست یافت . اسپهبد شروین از نصر بن احمد سامانی یاری خواست تابه جنگ ناصر کبیر رود . نصر بن احمد سامانی که امیر سامانیان شده بود سپاهی ده هزار نفری به فرماندهی الیاس بن الیسع السغدی را به طبرستان فرستاد . (301 هـ .ق ) سپاه سامانی با مقاومت ناصر کبیر روبروشد وسرانجام دو طرف تن به صلح دادند(301هـ .ق)اسپهبدشروین نیزبه ناچارباناصرکبیرصلح کرد.(75)این صلح در زمان حکومت حسن بن قاسم داعی صغیر تجدید شد . (76 ) پس از چندی هنگامی که اسپهبد شروین وداعی صغیر در استر آباد بودند ، داعی تصمیم گرفت تا او را از میان ببرد . ابو الحسن پسر ناصر کبیر اسپهبد شروین را از عقیده داعی صغیر آگاه ساخت . شروین از استرآباد به پریم گریخت . داعی صغیر به ولایت او سپاه برده وخرابیهای بسیاری ببار آورد سرانجام فرزند او را به گروگان گرفته وبازگشت .(77)
به هنگام شورش پسران ناصر کبیر (ابوالقاسم وابوالحسین ) به همراهی ماکان بن کاکی علیه داعی صغیر ، اسپهبد شروین جانب داعی را گرفت اما پس از مرگ او جهت حفظ قلمرو خود به ماکان بن کاکی پیوست.(78)آخرین بار از اسپهید شروین در شرح وقایع سال 317 یا 318 هـ .ق یاد شده است .(79 )
12- شهریار پسر شروین
از دوران حکومت شهریار بر کوهستان پریم ، خاندان باوند مواجه با درگیری های دو خاندان آل زیار وآل بویه شد که تا پایان دوره نخست باوندیان ( 397 هـ .ق ) ادامه یافته است . در زمان شهریار جدال بین دو مرد قدرتمند زیاری و بویه ای آغاز گشت، در یک سو وشمگیر ودر سوی دیگر حسن رکن الدوله قرار داشت .در این میان اسپهبد شهریار تا سال 332 هـ .ق به آرامی حکمرانی کرد.(80 )
در سال 331 هـ. ق وشمگیر در ری از حسن رکن الدوله دیلمی شکست خورد وبه تبرستان آمد . در نزدیکی های ساری با حسن فیروزان نبرد کرد و در آنجا نیز شکست یافت . به کوهستان پریم نزد اسپهبدشهریار پناه برد و خواهر او را به زنی گرفت که قابوس ثمرۀ این از دواج است .(81)
وشمگیر در سال 332 هـ .ق با سپاهی سی هزار نفری به طبرستان آمد و بار دیگر به جنگ حسن بن بویه رفت اما این بار نیز پیروزی با حسن بن بویه بود . حسن رکن الدوله بر تبرستان همچنان استیلا داشت و اسپهبدشهریار مطیع او بود . در همین سال میان اسپهبد شهریار و استندارابوالضل پادوسپانی حاکم رستمدار درگیری پدید آمد که کار به جنگ کشید . اسپهبدشهریار که توان جنگ نداشت به حسن رکن الدوله پناه برد و قلمروش به تصرف ال بویه در آمد . (82)
حسن بویه ، ابوالفضل محمدبن الحسین بن عمید را با سپاهی به آمل فرستاد و اسپهبدشهریار نیز در خدمتش بود . سپاه بویه با سپاه پادوسپان و الثائربالله (سیدالابیض) علوی در تمنجاده جنگیدند که شکست برسپاه بویه افتاد . اما پس از چندی میان پادوسپان و الثائربالله جدایی افتاد و تبرستان دو باره در اختیار حسن رکن الدوله دیلمی قرار گرفت .(83)
« پاره ای او را با شهریار پسر دارا که سپس به حکومت نشست اشتباه کردند . برخی نیز گفتند که رستم برادر شهریار به کمک آل بویه ، وی را از شهریار کوه بیرون راند»(84)
13- رستم پسر شروین
مورخان از او نامی نمی برند اما بنابر سکه های ضرب شده در پریم طی سال های 353 تا269 هـ . ق درکوهستان پریم حکومت داشته است . بر روی این سکه ها برای نخستین بار در ایران عبارت «علی ولی الله » آمده که حکایت از گرایش او به شیعه دارد . همچنین بر این سکه ها نام خلیفه المطیع بالله و رکن الدوله دیلمی و الطائع بالله وعضدالدوله دیلمی نیز دیده می شود . اینرو حکومت رستم پسر شروین نیز حکومت مستقلی نبوده بلکه او هم در پناه آل بویه بر کوهستان پریم به فرمانروایی پرداخته است . (85)برخی این سکه ها را متعلق به رستم بن مرزبان پسر عموی شهریار می دانند که مدتی از سوی فخرالدولۀ دیلمی در پریم حکومت داشته است .(86) همچنین در ذیل تاریخ طبرستان ابن اسفندیار از رستم نامی یادشده که فرزند اسپهبد شهریار بن شروین بوده که قایم مقام پدر در عهد قابوس زیاری در کوهستان پریم و شهریار کوه بوده است .(87)
14- دارا پسر رستم و مرزبان بن رستم
برخی مورخان دارا پسر رستم را نواده شهریار و برخی دیگر او را نوادۀ شروین دانسته اند . اگر او دارا پسر رستم و نوادۀ شروین باشد به احتمال از برادران مرزبان پسر رستم صاحب کتاب مرزبان نامه است . (88)
از دارا بن رستم هیچ سکه ای به دست نیامده است . از سویی دیگر بر اساس سکه های بدست آمده که در طی سالهای 371 تا 374 هـ .ق در فریم ضرب شده اند مرزبان بن رستم پس از پدرش به حکومت رسید مادلونگ او را احتمالاً همان مرزبان بن رستم مؤلف کتاب مرزبان نامه می داند . ابن اسفندیار او را از حکمای تبرستان بر شمرده پس از نام بزرگمهر حکیم وزیر انوشیروان از او یادی کند . ابن اسفندیار او را صاحب کتاب مرزبان نامه که به تقلید کلیله ودمنه نوشته شده و همچنین دیوان شعر طبری به نام نیکی نامه معرفی می کند . (89) بر روی این سکه ها مرزبان بن رستم خود را مطیع حسن رکن الدوله دیلمی نشان می دهد .(90) سعد الدین وراوینی در ترجمه مرزبان نامه می نویسد «چنین بباید دانست که این کتاب مرزبان نامه منسوبست به واضع کتاب مرزبان بن شروین ، و شروین از فرزند زادگان کیوس بود برادر ملک عادل انوشروان ، برملکِ طبرستان پادشاه بود ، پنج پسر داشت همه بر جامتِ عقل و رزانتِ رای و اهلیّتِ ملک داری و استعداد شهریاری آراسته . چون شروین درگذشت ، بیعت ملک بر پسر مهمترین کردند و دیگر برادران کمر انقیاد او بستند ، پس از مدتی دواعی حسد در میانه پدید آمد و مستدعی طلب ملک شدند.»(91)
براساس مدارک سکه شناسی به سال 375 هـ .ق شروین بن رستم که در منابع از او سخنی به میان نمی آید بدون پذیرش اطاعت آل بویه بر پریم دست یافت ، مادلونگ احتمال می دهد او برادر مرزبان باشد . (92)
حال به گفته وراوینی در مورد جانشینان شروین یا همان رستم بن شروین بیندیشیم ، مشخص خواهد شد که دارا ، مرزبان و شروین سه برادر از پنج برادری هستند که پس از مرگ پدر برای جانشینی با یکدیگر به جدال برخاسته اند . احتمالاً فرزند مهتر که نخست به ملک الجبال رسیده همان دارا پسر رستم باشد که در منابع تاریخی مدت حکومتش را هشت سال دانسته اند . مرزبان و شروین نیز یا بعد از او به حکومت رسیده اند و یا مقارن حکومت او بر بخشهایی از کوهستان پریم و شهریار کوه حکمرانی داشته اند .
مادلونگ از دیدار ابوریحان بیرونی و مرزبان بن رستم یکی از سالهای 384 تا 393 هـ .ق و به احتمال در سال 389 هـ .ق سخن می گوید و تردیدی در آن ندارد . به گفته وی در زمان دیدار ابوریحان با مرزبان بن رستم او اسپهبد شهریارکوه بود ولی معلوم نیست که حکومتش تا چه زمانی ادامه یافته است .(93)
15- شهریار پسر دارا
مورخان شهریار پسر دارا را آخرین اسپهبد آل باوند (کیوسیه) می دانند . سکه ای از اسپهبد شهریار موجود است که در سال 376 هـ .ق در پریم ضرب شده است . بنا به عقیدۀ اعظمی سنگسری پدر شهریار ، رستم بن شروین بوده نه دارا بن رستم ، به نظر او چون شهریار پس از برادر خود دارا به فرمانروائی رسیده مورخان اشتباهاً او را فرزند دارا خوانده اند . بنا به نوشته پروفسور او سموئیل اشترن استاد دانشگاه آکسفورد انگلستان نیز نظرش را تایید کرده وشهریار بن دارا را شهریار بن رستم یاد کرده است .(94)
شهریار زمانی به حکومت رسید که میان قابوس زیاری وپسران رکن الدوله بو یهی درگیریهایی پیش آمده بود. فخرالدوله دیلمی در سال 370 هـ .ق قابوس را از گیلان ، تبرستان و گرگان بیرون کرد واو 18سال در نیشابور در پناه سامانیان زیست که در این مدت اسپهبد شهریار نیز با او همراه بود .درسال373 هـ .ق فخرالوله دیلمی ، رستم بن مرزبان بن رستم را که برادرزنش نیز بود به عنوان اسپهبد پریم وشهریار کوه برگزید .
با در گذشت فخر الدوله دیلمی حکومت آل بویه در ری دچار ضعف شد از سویی دیگر سامانیان نیز تضعیف شده بودند .قابوس به یاری یاران دیلمی خود واسپهبد شهریار توانست بر مجد الدوله دیلمی پیروز شود وقسمتی از طبرستان واستر آباد را به تصرف در آورد . اهل گرگان او را بدان سوی فرا خواندند و قابوس پس از هجده سال دوباره بر مسند قدرت دست یافت . (95) نخستین کاری که انجام داد فرستادن اسپهبد شهریار به پریم بود او در جنگی با رستم بن مرزبان دایی مجدالدوله دیلمی به برتری رسید وغنایم فراوانی را به چنگ آورد . همچنین در پریم به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگیر خطبه خواند وسکه زد .(96)
پس از پیروزی نصر بن حسن بن فیروزان بر سپاه زیاری ، مجد الدوله دیلمی دایی خود رستم بن مرزبان را به اسپهبدی وملک الجبالی پریم وشهریار کوه برگزید . نصر شهریار کوه وپریم را از اسپهبد شهریار گرفته وتا دماوند به استقبال رستم بن مرزبان آمد واو را به عنوان فرمانروا به کوهستان پریم برد . اسپهبد شهریار نیز به منوچهر بن قابوس در ساری پناه برد . براثر جنگهایی که روی داده بود در پریم قحطی بروز کرد ونصر که در ری بود از یاری دادن به رستم بن مرزبان باز ماند و اسپهبد شهریار چون رستم را بدون حامی دید بر سر او تاخت واو را از کوهستان پریم راند ،با ردیگر بر ولایتش دست یافت .(97)
بنا بر نوشته جرفاد قانی اسپهبد شهریار پس از تسلط بر پریم بر پیروزی که کسب کرده بود وسپاه ودارائیش مغرور شد .ابن اثیر می گوید که به واسطۀ همین امر به فکر استقلال وجدا شدن از قابوس بن وشمگیر افتاد . (98)
سپاهی ازطرف مجد الدوله دیلمی بافرماندهی رستم بن مرزبان وباهمراهی بیستون بن تیجاسف برای سرکوبی اسپهبد شهریار به پریم عازم شد .در پی جنگی که رخ داد اسپهبد شهریار به اسارات رستم بن مرزبان در آمد . رستم نیز پس از پیروزی بر شهریار تغییر رویه داد . از خواهرزادة خود مجد الدوله روی برگردانید وبه قابوس بن وشمگیر گروید وخطبه به نام او در شهریار کوه وپریم خواند وطی نامه ای به قابوس اطاعت خود را از او اعلام داشت . همچنین اسپهبدشهریار را نزد قابوس فرستاد . قابوس اسپهبد شهریار را به زندان انداخت تا اینکه در سال 397 هـ .ق در زندان به مرگ طبیعی درگذشت ویا توسط قابوس به قتل رسید .(99) مادلونگ می گوید «شهریاربن دارا در حدود سال 390 هـ .ق در ری درگذشت و گویا ابوالعباس الضبی وزیرش ، او را مسموم کرده بود»(100) مورخان اسپهبدشهریار پسر دارا را آخرین فرد از نخستین دودمان باوندی دانسته و از زمان مرگ او تا آغاز فرمانروایی اسپهبدحسام الدوله شهریاربن قارن(466 هـ . ق) را دوران فترت در تاریخ خاندان باوند می دانند . ولی آنچه از منابع مکتوب بر می آید در این مدت تقریباً هفتادساله برخی از اسپهبدان باوندی بر بخشهایی از شهریارکوه و کوهستان پریم حکومتهای بسیار کوچکی داشته اند . به خصوص از دو نفر به نامهای سرخاب پسر شهریار وم قارن پسر سرخاب نام می برند .
در ذیل تاریخ تبرستان ابن اسفندیار چنین آمده است :« سرخاب بن شهریار در روزگار منوچهربن قابوس بود اما ملکت وسروری از ایشان رفته بود وبه اندک ضیاع قانع شده بود .» (101)
جرفادقانی از کمک اسپهبد فریم به مجدالدوله و مادرش در شورش ابن فولاد یکی از سرداران قدرتمند دیلمی یاد می کند(سال 407 هـ .ق)(102) . مهر آبادی این اسپهبد را سرخاب پسر شهریار می داند .(103)
در وقایع سال 418 هـ .ق یکی از اسپهبدان پریم در جنگ با علاءالدوله کاکویی به اسارت درآمد ویک سال بعد در 419 هـ .ق در زندان علاءالدوله در گذشت . مادلونگ این اسپهبد و اسپهبدی که به مجدالدوله و مادرش یاری رسانده یکی دانسته و اسپهبد ابوجعفر محمدبن وندرین باوندی(104) می داند. (105)
در ذیل تاریخ طبرستان ابن اسفندیار پس از سرخاب بن شهریار از فرزندش قارن بن سرخاب سخن به میان رفته است . «قارن بن سرخاب معاهد و معاصر با کالیجاربن منوچهر و کیکاوس بن اسکندر بن قابوس و گیلا نشاه و انوشروان انباء منوچهر بود و در شهور سنۀ ست وستین واربعمایه وفات یافت .»(106)
در زمان حکومت او بود که سلطان طغرل سلجوقی پس از پیروزی بر مسعود در جنگ دندانقان (430 هـ .ق) قدرت یافته بر خراسان مسلط شد . طغرل از راه گرگان به طبرستان آمد و خراج ولایت را جمع کرد و در هر ناحیه ای نایبی خاص از سوی خود نشاند اما به پریم و شهریارکوه و کوهستان قارن متعرض نشد . امادر زمان آلب ارسلان جانشین طغرل به واسطه تردد سپاهیان ترکمان غز در هامون تبرستان خرابیهای بسیار پدید آمد .(107)
اسپهبد قارن پسر سرخاب در کوهستان پریم قلعه ها را تحت اختیار خود در آورد و هراز چند گاهی بر سر مخالفان خویش حمله می آورد و غنایمی به دست می آورد و آنرا میان یاران خویش قسمت می نمود تا اینکه تمام مخالفان او مطیع اش شدند . تا اینکه آل زیار دچار ضعف و فتور شده و آل باوند دوباره به قدرت دست یافت .(466 هـ .ق)(108)
در چهار مقاله نظامی عروضی (نوشته شده در 550 هـ .ق) داستانی آمده که حکایت از آمدن فردوسی حکیم توس ـ پس از بی مهری سلطان محمود غزنوی به او ـ نزد اسپهبد شهریار باوند و تقدیم شاهنامه به او دارد . (109)« ... و سلطان محمود مردی متعصب بود ، درواین تخلیط بگرفت [و] مسموع افتاد . درجمله بیست هزار درم به فردوسی رسید . به غایت رنجور شد ، وبه گرمابه رفت و بر آمد،فُقّاعی بخورد و آن سیم میان حمامی و فُقاعی قسم فرمود . سیاست محمود دانست ، به شب از غزنین برفت ، و بهری بدکان اسمعیل وراق پدر ازرقی فرود آمد ، و شش ماه در خانۀ او متواری بود ، تا طالبان محمود به طوس رسیدند و بازگشتند ، و چون فردوسی ایمن شد ، از هری روی به طوس نهاد ، وشاهنامه برگرفت و به طبرستان شد به نزدیک سپهبدشهریار ، که از آل باوند در طبرستان پادشاه او بود ، و آن خاندانی است بزرگ ، نسبت ایشان به یزدگردشهریار پیوندد . پس محمود را هجا کرد در دیباچه بیتی صد ، وبرشهریار خواند و گفت :« من این کتاب را از نام محمود به نام تو خواهم کردن ، که این کتاب همه اخبار و آثار جّدان تست .» شهریار او را بنواخت و نیکوییها فرمود و گفت : « یا استاد! محمود را بر آن داشتند ، و کتاب ترا بشرطی عرضه نکردند و ترا تخلیط کردند و دیگر تو مرد شیعیی ، و هرکه تولی به خاندان پیامبر کند او را دنیاوی به هیچ کاری نرود ، که ایشان را خود نرفته است . محمود خداوندگار من است ، تو شاهنامه به نام او رها کن ، و هجو او به من ده تا بشویم و ترا اندک چیزی بدهم . محمود خود تراخواند و رضای تو طلبد ، ورنج چنین کتاب ضایع نماند .» و دیگر روز صد هزار درم فرستاد و گفت : «هربیتی به هزار درم خریدم ، آن صد بیت به من ده وبا محمود دل خوش کن .» فردوسی آن بیتها فرستاد . بفرمود تا بشستند . فردوسی نیز سواد بشست ، و آن هجو مندرس گشت و از آن جمله این شش بیت بماند :
مرا غمز کردند کآن پر سخن به مهر ونبی و علی شد کهن
اگرمهرشان من حکایت کنیم چو محمودراصدحمایت کنیم
پرستار زاده نیاید به کار وگر چند باشد پدر شهریار
از این در سخن چند دانم همی ؟ چو دریا کرانه ندانم همی
به نیکی نبدشاه را دستگاه وگرنه مرا بر نشاندی به گاه
چواندر تبارش بزرگی نبود ندانست نام بزرگان شنود .
الحق نیکو خدمتی کرد شهریار مر محمود را ، محمود ازو منتّها داشت .» (110)
زرین کوب اصل داستان را درست نمی داند به نظر او فردوسی در هفتاد یا هشتاد سالگی سفر غزنه و هرات نیز برایش سخت مشکل بوده تا چه رسد سفر به ولایتی کوهستانی چون طبرستان .(119)
بیشتر مورخان برآنند که منظور از اسپهبد باوند در چهار مقاله همانا اسپهبد شهریار پسر دارا آخرین اسپهبد باوندی است که در 397 هـ .ق در گذشته است .ولی در ذیل تاریخ طبرستان این داستان به نقل از چهار مقاله عروضی ضمن شرح حوادث دوران حکومت اسپهبد شهریار بن شروین بیان شده است .(112)
اما با توجه به تاریخ اتمام شاهنامه که سال 400 هجری است فردوسی نمی توانسته در زمان این دو اسپهبد به تبرستان آمده باشد . رضائی باغ بیدی که در سالهای اخیر کتیبه پهلوی برج لاجیم مربوط به اسپهبد شهریاربن عباس شهریار باوندی را خوانده عقیده بر این است که فردوسی در زمان او به تبرستان آمده ،و به نظر این استدلال درست می آید .(113) چرا که شهریار بن عباس به احتمال تا زمان بنای برج در 413 هـ . ق زنده بوده ولی اسپهبد شهریار بن شروین در 354 هـ.ق و اسپهبد شهریار بن دارا در 397 هـ . ق در گذشته اند .
* پاورقی فصل سوم :
74- تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار)،ج1 ،ص262
75- همان، ج1،ص272
76- همان، ج1،ص277
77- همان، ج1،ص281
78- همان، ج1،ص291 و دائرة المعارف بزرگ اسلامی ،ج1،ص588
79-تاریخ ایران ، کمبریج ،ج4 ،ص188 و دائرة المعارف بزرگ اسلامی ،ج1،ص588
80- تاریخ تبرستان(برزگر)ج2، ص 250
81- همان جا و دائرة المعارف بزرگ اسلامی ،ج1،ص588
82- همان ، ج1 ،ص588 و تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار)،ج1 ،ص299
83- تاریخ تبرستان(برزگر)،ج2، ص 251
84- دائرة المعارف اسلامی ،ج1،ص588
85-« فریم پایگاه اسپهبدان باوندی کجاست ؟» ،ص51 و تاریخ تبرستان(برزگر)،ج2، ص252
86- دائرة المعارف بزرگ اسلامی ،ج1،ص588
87- تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار)،ج2،ص25
88- دائرة المعارف بزرگ اسلامی ،ج1،ص 589 ، تاریخ تبرستان(برزگر)،ج2، ص252
89- تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار)،ج1 ، ص137
90- تاریخ ایران ، کمبریج ،ج4 ،ص188 ، تاریخ تبرستان(برزگر)،ج2، ص252
91- مرزبان نامه ، ص39
92- تاریخ تبرستان(برزگر)،ج2، ص252 ، تاریخ ایران ، پژوهش کمبریج ،ج4 ،ص189
93-همان جا
94- «فریم پایگاه اسپهبدان باوندی کجاست ؟» ،ص51
95- دیلمیان در گسترۀ تاریخ ایران ، ص 51
96- ترجمه تاریخ یمینی،ابوالشرف ناصح بن جرفاد قانی ، به اهتمام دکتر جعفرشعار ،علمی و فرهنگی،تهران،
چاپ سوم،1374،ص228 ، تاریخ کامل،عزالدین علی بن الاثیر ، ترجمه علی هاشمی حائری ، شرکت سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران ، تهران،1351،ج15،ص253 ، تاریخ روضه الصفا فی سیرة الانبیاء والملوک وَالخلفا ، ج6،ص2886
97- ترجمه تاریخ یمینی،ص241 ،تاریخ سلسله زیاری ، میترا مهرآبادی، دنیای کتاب، بی جا،چاپ اول ، 1374،ص122
98- تاریخ کامل،ج15،ص254، ترجمه تاریخ یمینی،ص244
99- تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار)،ج2،ص11 و 26، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران،ص 95 ترجمه تاریخ یمینی،ص244 ، تاریخ کامل،ج15،ص254
100- تاریخ ایران ، کمبریج ،ج4 ،ص189
101- تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار)،ج2،ص26
102- ترجمه تاریخ یمینی،ص358
103- تاریخ سلسله زیاری ،ص161
104- مقبرة این اسپهبد در رادکان کردکوی واقع شده و به میل رادکان شهرت دارد ، اسپهبد ابو جعفرمحمدبن وندرین تا سال اتمام بنای مقبره 411 هـ .ق زنده بوده است .
105- تاریخ ایران ، کمبریج ،ج4 ،ص189
106- تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار)،ج2،ص26
107- همان جا
108- همان ، ج2،ص26 و27
109- این داستان را علاوه بر چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی ، درعجائب المخوقات و غرائب الموجودات ، محمدبن محمودبن احمد طوسی ، ذیل تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ، مجمل فصیحی احمدبن جلال الدین محمد خوافی ـ البته او می گوید فردوسی نزد منوچهربن قابوس رفت ـ تذکرة الشعرا دولتشاه سمرقندی ـ او معتقد است فردوسی نزد اسپهبد جرجانی حاکم رستمدار پناه برد ـ تاریخ جهان آرا ، قاضی احمد غفاری،زین المجالس از مجدالدین محمد حسینی ، هفت اقلیم امین احمد رازی و مجالس المومنین قاضی نورالله شوشتری نیز آمده است . رک شاهنامه و مازندران ، دکترصادق کیا ، تهران ،بی نا، 1353،ص45 تا 52
110- چهارمقاله نظامی عروضی، تصحیح علامه محمد قزوینی ، شرح لغات دکتر محمد معین ، جامی ،تهران،
چاپ دوم 1374 ، ص79
111- نه شرقی ، نه غربی، انسانی، دکتر عبدالحسین زرین کوب ، امیر کبیر ، تهران ، چاپ سوم 1378 ، ص170
112- تاریخ طبرستان(ابن اسفندیار)،ج2،ص21
113- « کتیبه پهلوی – کوفی برج لاجیم » حسن رضائی باغ بیدی ، نامه ایران باستان ،سال چهارم،شماره اول ، بهار وتابستان 1383 ،ص21
گردآوری و پژوهش :
_ انجمن جوانان سپيد پارس
_ بخش ديده ور سازه های کهن
_ بانو مهندس ونوشه شکری
به نام خدا