به نام یزدان پاک

 

درود و سپاس

 

روزی ايران گَـهو مهر و دوستی، بودش جهان                پس چرا اينک همه مهرورزی، در نهان

روزی ايران پادشاهش کـوروش والا بود                       ما نداريم هـُش نشان او، حالا چه سود

روزی ايران از دريا تا به صحرا بود مرز                      حال نداريم جزء بيابان و خاک و دشت هرز

روزی ايران آفريدون، کاوه ی دادخواه داشت                           آسمانش در شب آهرمنی، هم ماه داشت

                                                                                                                  دارا./

 

*** فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند، تا بدنم ذره ذره خاک ایران را بسازاند ***

 

هفتـم آبـان، سالروز فرمان نگارش نخستین منشور حقوق بشر جهان و

 روز جهانی کــوروش بـزرگ

بر همه ی ایرانی تباران و آزادی خواهان سراسر گیتی فرخنده و همایون باد

 

آرمگه يــار

           ***

به نام سروشان اين سرزمين                           که نامش نهادن ايران زمين

غروری چو بابک، شکوه هما                         ز پرواز آن مست گردد خدا

رسيدی چو درِ پارسه، خيره شو                       بر آهرمن ذاتِ خود، چيره شو

کمی خاک بردار بر ديده زن                           از آن توتيا جان ايران من

جدا کن از اين توده مرز وطن                         که آغشته نايد به هر اَهرمن

به آهنگِ شاد نکيسا بخوان                             که ايران بماند بسی جاودان

زشهنامه مگذر که رستم در آن                         کند پهلوانیِ هر دو جهان

نگاهی به آرمگه يــار کن                              سکوتی به ساعات يکسال کن

تو را يــار تا اوج اعلا بـَرد                            به معراج نه، تا خدايان بـَرد

بـِنـِه گام اول به سکوی عشق                          که شش گام ديگر، بـَرد ياد عشق

رسيدی چو بر هفتمين پلگان                           به زانو نشين و به مستی بخوان

بخوان، شاه ايران، به گرمی درود                    به پندار و گفتار نيکت درود

به کردار نيکت که تا زنده ام                          کنم پاسبانیِ خاکِ تنم

تو آرام و آسوده اينجا بمان                             برايم، ز ايران و ايـــران بخوان

سولماز .م/

 

زندگی کوروش بزرگ در یک نگاه


زاده شدن کوروش :

کوروش بزرگ(کوروش دوم) در سال 598 پیش از زایش مسیح،  به روایت افسانه گونه ای از پدری پارسی به نام « کمبوجیا »(کمبوجبه) و مادری مادی به نام « ماندانا »(دانه سیاه) دختر « آستیاگ » پادشاه ماد پا به گیتی نهاد، در داستان ها آمده است که شبی پادشاه ماد در خواب دیده است که دخترش ماندانا درخت تاکی زاده، که سراسر امپراتوری ماد و جهان را پوشانده است، خوابگزاران اینگونه تعبیرش کرده اند که از ماندانا پسری زاده خواهد شد که فرمانروایی سراسر گیتی را بدست خواهد گرفت، از این تعبیر، آستیاگ دخترش را به کمبوجیا نجیب زاده پارسی به زنی بداد؛ ( چرا که تا آن زمان مادها پارسیان را به چشم کهتر می نگرستند و هیچگاه، بود آن ها را برای خویش تهدید نمی شماردند) پس از زاده شدن کوروش دگر بار آستیاگ خواب دید که از شکم دخترش ماندانا آبی تراوش می کند، که سراسر آسیا را در برگرفته است، خوابگزاران تعبیرش را زاده شدن آن پسر معنا کردند، اینگونه بود که آستیاگ فرمان به کشتن نوزاد بداد و این کار را به « هارپاک » وزیر خردمند خویش سپرد، مهر نوزاد بر دل وزیر ریشه دوانید و او نوزاد را به چوپانی سپرد، کودک بزرگ گشت و تا بسان جوانی رسید و .....

 

زناشویی کوروش بزرگ:

کوروش بزرگ در بیست سالگی بسال 578 پیش از زایش مسیح، با « کاساندرا » یار و عشق زیبا و دوست داشتنی خود، پیمان زناشویی بست و از این پیوند « کمبوجیه » فرزند و جانشین کوروش زاده شد.

نام همسر دیگر کوروش « آمی تیس » بود که گویا « آتوسا » دختر کوروش بزرگ از این همسر است .

 

پیروزی ها و نبرد های کوروش بزرگ:

کوروش بزرگ بسال 558 پیش از زایش مسیح، در سن چهل سالگی بر مادها پیروز گشت، و تاج پادشاهی بر سر گذاشت، هشت سال بعد در سال 550 پ.ز اکباتان (همدان) را گرفت، پس از دستیابی همدان، مادها و پارس ها را یکپارچه نمود (ذوالقرنین که در قرآن مجید سوره اصحاب کهف، آیه 83 تا 96 از او بفرنام مردی نیک و نیکو سرشت یاد شده به معنی قوچ دو شاخ می باشد، که در خواب دانیال نبی کنایه به همین یکپارچه گشتن ماد و پارس به دستان کوروش بزرگ بوده است) و در 549 پ.ز،  بر  پارت ها و هیرکانیا چیره گشت.

پس از آن به سوی لیدیه و کاپادوکیه لشگر کشید، تا پادشاه آنجا را که دشمنان امپراتوری ایران بودند را بر جای خود بنشاند، در سال 545 پ.ز کوروش بزرگ بر کروزوس پیروز شد، و با این پیروزی باختر آسیای کوچک به زیر پرچم فرمانروایی ایرانیان درآمد.

در سال 539 پ.ز یعنی 2549 سال پیش کوروش شهر باستانی و نیرومند بابل را بدون جنگ و خونریزی تسخیر نمود و هزاران برده ی یهودی را که سد سال پیش از آن، « بخت النصر » از اورشلیم به بندگی آورده بود را آزاد نمود، (شرح این کار و پیشگویی های آن از سوی پیامبرای بنی اسرائیل و قوم یهود در کتاب مقدس عهد عتیق و جدید آمده و در آن، از کوروش بزرگ به سان فرستاده خداوند و منجی و رهننده یاد شده است ) کوروش بزرگ پس از دستیابی بابــِل فرمان به نگارش نخستین منشور حقوق بشر جهان بداد که امروزه بفرنام نخستین مرجع مدنی و حقوق بشر جهان از آن یاد میشود و بدین یادمان، هفتم آبان که برابراست با 29 اکتبر را روز جهانی کوروش بزرگ نام نهاده اند.

 

درگذشت کوروش بزرگ:

در گفته ها آمده است که کوروش بزرگ در سال 529 پ.ز در سن هفتاد سالگی در نبرد با قوم وحشی و بیابانگرد ماساگت ها در خاور سرزمین پهناورش در کنار رود سیهون زخمی و دیده از جهان فرو بست.

( کوروش بزرگ به هنگام دفاع از مرزهای شرقی ایران در نبردی با طایفه نیمه وحشی «ماساگت» در حوالی رودخانه سیحون به شهادت رسید و بدنش را در آرامگاهی که پیش از آن در پــاســارگــاد بنا شده بود به خاک سپرده شده . دکتر وحید مازندرانی)

           

سخن پایانی :

آریان باستانگار یونانی می نویسد، بر روی آرامگاه کوروش بزرگ این عبارت به خط میخی نگاشته شده بود:

« ای انسان ها، من کوروش فرزند کمبوجیا هستم، ایرانیان را نیروی جهانی داده ام، سرور آسیا شده ام، این مشتی خاک را که گور منست از من دریغ مدارید »

 

یادش گرامی و روانش شاد باد.

 

 

برگردان پارسی منشور حقوق بشر کوروش بزرگ

 

برگرفته از تارنمای :  www.ghiasabadi.com

بندهایی که ..... می باشد به برهان از میان رفتن بخش هایی از منشور قابل خواندن نیستند .

۱- «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَ‌ک- کـَ- دی- ای›، …

۲- … همه جهان

۳- … مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.

۴- او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.

۵- معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.

۶- او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود … هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد، خشونت و بد‌کرداری.

۷- او کارهای … روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.

۸- او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود می‌کرد … همه مردم را.

۹- از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد … دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)

۱۰- مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.

۱۱- ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.

۱۲- مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.

۱۳- او تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› را به فرمانبرداری کورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـان‌مَـن- دَه› را. کـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسان‌ها) دادگرانه رفتار کرد.

۱۴- کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.

۱۵- او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.

۱۶- لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ‌افزارها در کنار او ره می‌سپردند.

۱۷- مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست کورش سپرد.

۱۸- مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.

۱۹- مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

۲۰- منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.

۲۱- پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.

۲۲- از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛

23- همه مـردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من‌کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

۲۴- ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

۲۵- وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.

۲۶- من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.

۲۷- او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،

۲۸- برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند؛

۲۹- و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،

۳۰- مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از … تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.

۳۱- من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت› که ویران شده بود را از نو ساختم.

۳۲- فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.

۳۳- همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،

۳۴- به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،

۳۵- هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

۳۶- بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم). . . . .

۳۷- … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک‌ها و کبوتران…

    از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخش نویافته‌ای است. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست.

۳۸- … باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم …

۳۹- … دیوار آجری خندق شهر را،

۴۰- … که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛

۴۱- … به انجام رسانیدم.

۴۲- دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ …

۴۳- …کتیبه‌ای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›

۴۴- …

۴۵- … برای همیشه!

 

 

با سپاس

پیوندهای مردمی – انجمن جوانان سپید پارس

شاخه ایران باستان - انجمن جوانان سپید پارس

نگارش از: دارا ./