جشن شب چله

 

شب " چـلـه"

یادمان چیرگی فروغ ایزدی بر تاریکی اهریمنی

زایش خورشید و بزرگداشت ایزد مهر

بلندترین شب ایــرانی

بر همه ی ایرانی تباران فرخنده باد

 

 

چله يا يلدا :جشن کاهش نيروی اهريمنی _ شب سی ام آذر _ اين جشن که با پايکوبی و شب نشينی از فروهشت خورشید به باختر آغاز و با برآمدن خورشيد از خاور به پايان می رسد، يادمان کوتاهی شب و بلندای روز و روشنايی است، در باور ايرانيان فروغ و روشنايی از آفريده ی اهورمزدا (خدای بزرگ - سرور دانایی ها) و سپاهيان خداوند می باشند و تاريکی و شب از نيروهای اهریمن؛ در اين شب چون تاريکی و شب به درازترين اندازه ی خود در سال ( نشانه به پیشرفت دانش اختر شناسی ایرانیان باستان دارد) می رسد، و در باور اندیشه ایرانی سیاهی،سرما و اندوه از نیروهای انگره مینو (منش بد) بوده که در برابر سپنته مینو(منش نیک) می باشند تا آنان را شکست دهند، و از آنجا که انسان نه تنها یکی از والاترین آفریده های خداوند است، بلکه سرباز و یاری رسان او نیز بشمار می آید، و برآن است که با کمک راستی و فروغ و روشنایی بر سپاهیان تاریکی و آهرمن بتازد و آنان را شکست دهد، از برای همین مردمان در شب چله، برای شکست نیروی اهریمنی با برپا کردن آتش تا بامداد بيدار می مانند و به پايکوبی و شادی و خوردن ميوه(تابستانی و زمستانی) و آجيل می پردازند و با اين کار از نيروی سپاه آهرمنی می کاهند تا بامداد فرا رسد.

 
 این شب در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیش‌تر و طول شب کوتاه‌تر می‌شود. مراسم شب یلدا (شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده می‌شد.

 ایرانیان باستان با این باور که فردای شب چله با دمیدن خورشید، روزها بلندتر می‌شوند و تابش نور ایزدی افزونی می‌یابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید می‌خواندند و برای آن جشن بزرگی برپا می‌کردند و از این رو به دهمین ماه سال دی (دادار و آفریننده) می‌گفتند که ماه تولد خورشید بود.
یلدا و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است.مردم دوران باستان که با دانش نجوم آشنایی داشتند، میدانستند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند.
سفره شب چله ، «میَزد» Myazd نام داشت و شامل میوه‌های تر و خشک، نیز آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork که از لوازم این جشن و ولیمه بود، به افتخار و ویژگی «اورمزد» و «مهر» یا خورشید برگزار می‌شد.
روز پس از شب یلدا (یکم دی ماه) را خورروز (روز خورشید) و دی گان؛ می‌خواندند و به استراحت می‌پرداختند و تعطیل عمومی بود.

 

با سپاس
شاخه میراث تاریخی و میراث معنوی - انجمن جوانان سپید پارس


برگزاری کارگاه یک روزه آموزشی کودک و محیط زیست برای مربیان مهد کودک های شهرستان پاسارگاد

به نام یزدان پاک


✳️ برگزاری کارگاه یک روزه آموزشی کودک و محیط زیست

برای مربیان مهد کودک های شهرستان پاسارگاد



🔸بنا به گزارش بخش پیوندهای مردمی :

  از آنجا که برای پرورش کودکانی دوستدار و نگهبان طبیعت، نیازمند است که در آغاز آنها را مهرورز و آشنا با طبیعت نموده و سپس آموزش داد، و با توجه به اینکه علاقمندی کودک به طبیعت، تنها با بازی آزادانه در طبیعت ایجاد می شود؛ کارگاهی با عنوان "کودک و محیط زیست" در روز سه شنبه بیست و سوم آذر ماه ، به تسهیلگری هموندان شاخه میراث طبیعی انجمن جوانان سپید پارس (دفتر فارس) و با همکاری اداره محیط زیست شهرستان پاسارگاد، برای مربیان مهد کودک و پیش دبستانی های این شهرستان  در محل اداره بهزیستی پاسارگاد برگزار شد.


در ابتدا مهندس رحیمه همتی سرپرست و مهندس ایمان یزدانی از هموندان شاخه میراث طبیعی (دفتر فارس)، نکاتی پیرامون چگونگی و نحوه آموزش حفاظت محیط زیست برای کودکان بیان داشته و در ادامه به پرسشهای مربیان پاسخ داده شد؛ مربیان نیز نمونه هایی را بیان نمودند، که کودکان رفتارهایی خشونت آمیز با طبیعت و جانوران داشته اند؛ برای کمک به رفع این دست از خشونت ها، راهکارهایی در جهت علاقمندی آنان به طبیعت و ترک رفتارهای خشونت آمیز پیشنهاد و ارائه گردید.





با سپاس
بخش پیوندهای مردمی – انجمن جوانان سپید پارس

💠 https://telegram.me/jspngo

تاریخ هنر ایران - تل باکون (بخش دوم)

به نام یزدان پاک

درود و سپاس


🔷 تاریخ هنر ایران


🔸 بخش دوم
🔻 تل باکون


هنرمند باکون، به نظر میرسد که در ترکیب عناصر تصویری و هندسی طرح و ایجاد گسترش استفاده از نگاره های بی مانند منفی بسیار سرحال و پرشهامت بوده است،کیفیت ها و خصوصیات زیبایی شناسی، سفال کلاسیک باکون a بطور قابل تحسینی با جزئیات بیشتر توسط مک کاون مورد بحث قرار گرفته است؛ با این وجود، خلاصه ای از مشخصات و جنبه های هنرمندانه ی سفال تل باکون به عنوان اساسی برای ملاحظات سبک شناختی و تاریخی ما مفید خواهد بود؛ این احتمال وجود دارد که حداقل برخی از طرحهای نقاشی شده نمادین بوده اند و اگر چنین باشد برای هنرمندان و استفاده کنندگان ظروف  این موضوع بیشتر از کیفیت تزئینی آن اهمیت داشته است، در این صورت هر گونه تفسیر در مورد مفهوم طرح ها قابل تامل باقی می ماند .
سفالگر باستانی درست مانند سفالگر امروزی به مساله ی بکار بردن یک طرح مناسب برای شکل ظرف توجه داشت؛ نحوه ی برخورد با ظروف کوچک نیم کره ای و مخروطی شکل شاید مشکل ترین مساله ای بود که هنرمند باکون با آن مواجه بود، در این اشکال در صورتی که همه ی رویه پوشش داده میشد، نوار پائینی محیط دایره بسیار کوچک تر از بالایی بود در چنین مواردی منطقه  نقاشی شده به آسانی میتواند به منطقه ی باریک اندکی شیب دار درست زیر لبه محدود شود؛ اما سفالگر باکون این مشکل را از طریق قسمت کردن منطقه به بخش هایی که هنگام نگاه کردن به پایین، از جنبه شعاعی آن انتخاب میکرد حل نموده بود، از طرحهای پیچیده در ظروف کوچک که قطر کم آنها می توانست سبب کوچکتر نشان دادن شدید طرح  گردد اجتناب شده است؛ ظروف بزرگتر با دیواره های تقریبا عمودی، وسیله ای عالی برای چنین طرح هایی در اختیار میگذاشتند، با اینکه امکان دارد هنرمند باکون احساس بصری خود را از طبیعت به تصویر بکشد، در پرداختن به انسانها ،حیوانات ،گیاهان ،عناصر دارای سبک و تزیین را مورد توجه قرار داده است، با وجود این، گاهی اوقات جزئیات بصری در مواردی مانند ریش بز،گره های شاخ ،انگشتان ،مو و دم های قوس دار، توصیف شده یا بطور ضمنی مورد اشاره قرار میگیرد؛ پرندگانی که بطور انفرادی  نشان داده می شوند یا در حالت ایستاده راه رفتن، پریدن یا در حال نشستن در جلو دید بیننده هستند؛ هنرمند باکون a پرندگان در حال پرواز را که از پایین دیده میشوند از پرندگان نشسته با بالهای گسترده از طریق  نشان دادن پرهای قدیمی بالهایش که جهت مخالف را نشان میدهد، متمایز میکند.
یکی از عالیترین شکل انتزاعی انسان در شانه ی یک کوزه به تصویر در آمده است؛ شانه ی پهن کوزه به سه قاب بندی تقسیم شده  که هر کدام از آنها شامل دو سه گوش یکی پس از دیگری است، به این شکل کاملا هندسی از طریق یک جفت نقطه به عنوان چشم و دو خط مستقیم از راس سه گوشها و منتهی به پنج انگشت حیات و تحرک بخشیده است؛ اشکال کمتر تجریدی انسان نیز ارائه شده است ،اما در مقایسه با اشکال حیوان ،اشکال انسان بسیار انتزاعی تر هستند.
نگاه استوره به جانوران ترسیم شده  در سفال های  تل باکون؛ بز کوهی جانور ملی ایران است که معمولا با شاخ هایی بزرگتر از اندازه ی معمول و درست شبیه هلال ماه ترسیم شده است،که فقط شاخ او نماد ماه است و هر جا دیده شود مظهر فراوانی و نشانه از آب و گیاه و روئیدنی هاست؛ گاه نیز این جانور مظهر فرشته ی باران بوده و در بیشتر پدیده های هنری ،آناهیتا و الهه آب در قالب بز کوهی مجسم شده است، این حیوان پر زور از دیرباز مرکز قدرت به شمار میرفت و همواره حیوان جلودار رمه بوده و به همین سبب مانوس و مهم به شمار  می رفته است، بعد از فرمانروایی خورشید، بز کوهی به تملک خورشید درآمد و علامتی شبیه گل چندپر که اصطلاحا لوتوس گویند، بین شاخ های این حیوان بز سفالینه ها رسم گردیده است؛ ترسیم شاخ بز همواره تمثیلی از وجود آب در آن  بوده است .



با سپاس
بخش فر و ادب - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر همدان)
گزارش: نرگس والامقام، سرپرست بخش فر و ادب

💠 https://telegram.me/jspngo

تاریخ هنر ایران - تل باکون (بخش نخست)

به نام یزدان پاک

درود و سپاس


🔷 تاریخ هنر ایران


🔸 بخش نخست
🔻 تل باکون

تل باکون مشتمل بر دو تپه مجاور یکدیگر به ارتفاع قریب شش متر؛ یکی به وسعت 27000 و دیگری نزدیک به 20000متر مربع در دوکیلومتری جنوب غربی تخت جمشید واقع است .
اولین کاوشها در این دو تپه در سال 1307خورشیدی توسط هرتسفلد انجام شد، وی مجددا در سال 1310 همراه با لنگسدورف کاوشهای خود را از طرف موسسه ی شرقی دانشگاه شیکاگو ادامه داد، و آنها این دو تپه را تل باکون a وb نامیدند؛ بیشتر آثار باستان شناسی از بخش شمالی در حفریات سال 1932بدست آمد، سطح یک، قدیمی ترین و عمیق ترین سطح تل باکون  که آثار کمی از آن بدست آمده که از جمله لایه خاکستری که حاوی استخوان حیوانات و سنگهایی با انتهایی سیاه شده و در ظرف قیفی شکل از گل رس پخته شده است، سفال مربوط به دوران سنگ جدید به رنگ زرد مایل به قهوه ای بدون نقش و تا اندازه ایی فاقد ظرافت است؛ در سطح دوم فقط دیواره های چند خانه کشف گردیده .
سطح سه و چهار از نظر فرهنگی عالیترین سطوح هستند، زیرا دارای آثار فرهنگی و سفال های بسیار زیبا میباشند که همگی چرخ ساز می باشند، نقوش بدنه به رنگ شیری و قهوه ای و گاه رنگ بدنه بعد از رفتن به کوره مبدل به رنگ قهوه ای تیره یا قرمز نزدیک به قهوه ای میگردید؛ در طبقه پنج از تل باکون a فقط سفال قرمز بدون نقش پیدا شده است، این آثار عبارتند از:  ظروف سفالی ،پیکره های کوچک گلی انسان و حیوان، دوکهای نخ ریسی ، گلوله های گلی فلاخن ،مهره های سنگی ،اشیاء تزیینی از صدف ،سنگ لاجورد و فیروزه و اشیاء مسی مانند تیغه ،سوزن و رنده .
سفالهای  بدست آمده از طبقه ی یک تا چهار تماما تزئین شده و همزمان با تمدن پیشرفته ی طبقه 6شوش است؛ قدمت این ظروف سفالی منقوش به حدود 3500سال پیش از میلاد است، کلیه ی سفال ها به غیر از اشیائی که برای پخت و پز استفاده میشده ،تزئین و نقاشی می شده است و ظریفترین آنها تقریبا به نازکی ظروف چینی امروز بوده است و بهترین دلیل ترقی سفال در آن زمان میباشد، به مناسبت ظرافت و نازکی این قسم سفال را به نام سفال پوست تخم مرغی میخوانند؛ نقوش این ظروف به سادگی ظروف نواحی دیگر نیست و دارای خطوط پیچاپیچی است که این پیچیدگی در نقوش هندسی بیشتر به چشم میخورد، نقوش حیوانات بصورت مضمون های ساده ی تزئینی رسم شده است ، در ظروفی نیز نقوش کاملا هندسی مانند مربع مستطیل و چهار خانه مشاهده میشود .
نقوشی که روی ظروف تل باکون از همه ی نقوش قابل ملاحظه تر است نقش صلیب شکسته (چلیپا) است که مخصوص نژاد آریایی بوده است، شکل چلیپا در اصل نقش خورشید بوده که مردمان ماقبل تاریخ از نظر احترام و اهمیتی که نسبت به خورشید قائل بودند نقش آن را روی ظروف سفالی می کشیدند ، بعدها آن نقش به صورت صلیب و سپس صلیب شکسته درآمد، علاوه بر این ،نقوش گل و گیاهی ،پرندگان و هلال ماه نیز دیده میشود؛ نقش انسان نیز بر روی تعداد معدودی از ظروف رسم شده است، تمام این ظروف شگفت انگیز با دست ساخته و در کوره های مخصوصی پخته شده است و برای کاستن از نفوذپذیری ،سطح آنها را با دست نم دار یا به کمک وسیله ای چوبی یا استخوانی مالش داده اند .



با سپاس
بخش فر و ادب - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر همدان)
گزارش: نرگس والامقام، سرپرست بخش فر و ادب

💠 https://telegram.me/jspngo

نشست هم اندیشی مدیران و دبیران انجمن های حوزه های میراث فرهنگی استان فارس

به نام یزدان پاک

درود و سپاس


 نشست هم اندیشی مدیران و دبیران انجمن های حوزه های میراث فرهنگی استان فارس



پیرو تعامل دوسویه و همچنین پیگیری مطالبات حوزه میراث فرهنگی، نشست هم اندیشی ایی در روز چهارشنبه هفدهم آذر ماه سال جاری با باشندگی جناب دکتر مصیب امیری مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ، جناب سرهنگ عیدی پور فرمانده یگان حفاظت میراث فرهنگی و جناب محمدی کوچی مسئول حوزه تشکل های اداره کل میراث فرهنگی استان فارس با دبیران و نمایندگان انجمن های حوزه های سه گانه میراث فرهنگی در محل سالن گردهمایی هتل هدیش در شیراز برگزار گردید.


در این نشست به مباحثی پیرامون مشکلات انجمن ها در استان و چگونگی تعاملات دوسویه میان اداره کل میراث با سازمان های مردم نهاد این حوزه پرداخته شد؛ در همین راستا جناب مصیب امیری به پرسش های مطرح شده از سوی دبیران و نمایندگان انجمن ها پاسخ و مواردی را نیز دستور به اقدام و مرتفع سازی دادند؛ همچنین به جهت تداوم ارتباط و تعامل بیشتر میان آن اداره کل و انجمن ها پیشنهاد دادند، که چهارتن از مدیران انجمن ها، بفرنام نماینده دگر انجمن های استان در قالب کمیسیون و یا شورای هماهنگی انجمن های میراث فرهنگی فارس انتخاب و به اداره کل معرفی شوند، تا ایشان بتوانند مطالبات و درخواست های انجمن های استان را پیگیری و به اداره کل منتقل نمایند؛ در ادامه نشست، جناب سرهنگ عیدی پور پیرامون سیاست های نوین یگان حفاظت در مبحث تعامل و همکاری با سازمان های مردم نهاد استان توضیحاتی داده و این نوید را دادند که بزودی در بخش بدنه یگان حفاظت شاهد تغییرات شایسته ای مانند اصلاح و تغییر رخت سازمانی نگهبانان و بهبودی وضع و جایگاه نگهبانی ایشان خواهیم بود؛ همچنین اعلام نمودند که کلیه فرماندهان و کارکنان یگان حفاظت در هر ساعت از شبانه روز آماده دریافت اخبار در حوزه قاچاق، کشفیات و حفاری های غیر مجاز از سوی انجمن ها می باشند و در همان لحظه اقدام خواهند نمود، از دیگر موارد بسیار مهم مطرح شده، ایجاد یک شعبه ویژه، در خصوص جرایم حوزه میراث فرهنگی در دادستانی استان فارس می باشد که از سوی این اداره کل در روی پیگیری می باشد!


در این نشست جناب علیرضا صادقی امیری، دبیر کل انجمن جوانان سپید پارس نیز باشندگی داشته و به مواردی از قبیل همکاری و تعامل بیشتر یگان حفاظت و بخش حقوقی اداره کل با انجمن های حوزه های میراث فرهنگی اشاره نمودند، همچنین الویت بندی واگذاری موارد فرهنگی- اقتصادی در قالب نمایشگاه، جشنواره و پیمانکاری به انجمن های متخصص و توانمند یکی دیگر از مطالبات و درخواست های دبیر کل انجمن بوده و در پایان تاکید داشتند که نگاه و پراکنش اعتباری و معنوی اداره کل باید عادلانه باشد و از تمرکز گرایی صرف به شهرستان شیراز پرهیز نموده و به انجمن های دگر شهرستان های استان نیز توجه و پروایی بیشتری گردد تا این توانمندی و پتانسیل در سراسر استان شکوفا شود!


نیاز به یادآوری می باشد که در این نشست سه تن از هموندان هیات رییسه و دو تن از هموندان مجمع عمومی شورای هماهنگی سازمان های غیر دولتی میراث فرهنگی،صنایع دستی و گردشگری باشندگی داشته و به ایراد سخنرانی و طرح مطالبات انجمن ها پرداختند.

 

با سپاس
پیوندهای مردمی – انجمن جوانان سپید پارس

💠 https://telegram.me/jspngo

برگزاری نشست معرفی نمایندگان جوامع محلی و سازمان های مردم نهاد شهرستان پاسارگاد، در کارگروه تدوین بر

به نام یزدان پاک

درود و سپاس


✳️ برگزاری نشست معرفی نمایندگان جوامع محلی و سازمان های مردم نهاد شهرستان پاسارگاد، در کارگروه تدوین برنامه مدیریت زیست بوم نجات تالاب بختگان

🔸بنا به گزارش بخش پیوند های مردمی :

به منظور اجرای ماده 5 آیین نامه اجرایی نحوه حفاظت و احیاء تالاب ها، اداره کل محیط زیست استان فارس، پس از مطالعات لازم و اجرای کارگاه ها برای گروه های مختلف، در نظر دارد برنامه مدیریت زیست بوم تالاب بختگان را با همکاری کلیه ذینفعان  هشت شهرستان حوزه آبریز تالاب بختگان (اقلید، آباده، پاسارگاد ،ارسنجان، مرودشت، خرامه، نیریز و استهبان) تدوین نمایدـ

در همین راستا، سه شنبه شانزدهم آذر ماه سال جاری، نشستی در محل فرمانداری شهرستان پاسارگاد با حضور معاونت محترم فرمانداری، ریاست ارجمند اداره حفاظت از محیط زیست، رییس انجمن صنفی مرتعداران شمال فارس، مسول نظام صنفی کشاورزان شهرستان، نماینده شورای اسلامی شهرستان، مشاور امور زنان در فرمانداری و نمایندگان چهار سازمان مردم نهاد، جهت معرفی نمایندگان شهرستانی،در کارگروه  استانی برگزار گردیدـ
ابتدا ریاست محترم محیط زیست شهرستان، اهداف کارگروه را شرح داده و در ادامه معاونت محترم فرمانداری، بر لزوم اهمیت این کارگروه و نجات بخشی تالاب ها و نقش آنان پرداختندـ
باشندگان در نشست نیز بر برگزاری نشست هایی منظم و ماهانه در این زمینه در شهرستان تاکید داشتند، که مصوب گردیدـ
پس از گفتگو و شرح جزییات چگونگی کارکرد این کارگروه، در  پایان جناب مهندس مصیب همتی رییس انجمن مرتعداران شمال فارس بعنوان نماینده جامعه کشاورزان و دامداران شهرستان،  بانو پور ولی بعنوان نماینده بانوان شهرستان، جناب عزیزپور بعنوان نماینده شورای اسلامی شهرستان و بانو مهندس #رحیمه_همتی سرپرست شاخه میراث طبیعی و مسئول دفتر فارس #انجمن_جوانان_سپید_پارس ، بعنوان نماینده سازمان های مردم نهاد شهرستان برگزیده، و به کارگروه استانی معرفی شدندـ

با سپاس
پیوندهای مردمی - انجمن جوانان سپید پارس

💠 https://telegram.me/jspngo

پوشاک در نزد ایرانیان (بخش پایانی)

به نام یزدان پاک


 پوشاک در نزد ایرانیان


🔸 بخش پایانی
🔻 قاجاری

بار دیگر در پایان سده ی دوازدهم قدرت دولتی و امنیت سراسری را در کشور پا بر جا ساخت ،که یکی از تبعاتش به راه افتادن صنایع ابریشمی در کرمان و یزد و تولید پارچه های نخی در اسفهان بود،هر چند عمدتا برای مصارف  داخلی؛ آن زمان وقایع سیاسی دامنگیر ایران شد و بر اثر آن پسند کالاهای خارجی روز افزون گردید، شال کشمیر رقیب کرمانی اش را از بازار بیرون راند و کتانهای باسمه ای هندوستان عرصه ای برای هنرنمایی قلمکار ایرانی خالی نگذارد؛ در میانه سده ی سیزدهم کالاهای نخی اروپایی با تولید انبوه و بهای ارزان خود، صنایع بومی ایران را به مخاطره انداخت و کاشان که در سده ی یازدهم به 8000 کارگاه خود سرافرازی میکرد ،در نیمه ی سده ی سیزدهم به رقم 800 کارگاه رسید .
شمار کارگاه های ابریشم بافی کشور در سال 1212 به 1250 کارگاه برآورده شده بود، در اوائل دهه ی 1270و پس از انحلال سازمان تولید ابریشم بر اثر واگیری بیماری در میان کرمها به 12عدد کاهش یافت، ولی کارگاه های کوچکتر با اندک تولید ابریشمینه ها وهمچنین صنایع دستی و ایلیاتی موضع خود را استوارتر ساختند؛ تمثالهای خودآرا و خود نمای فتحعلیشاه قاجار (1211جلوس تا 1250وفات) به نحوی خطاناپذیر باز شناختنی است، چهره سازیهای متعدد، وی را با چشم و ابروی تیره و پرپشت و ریش (بهشتی وش ) و جبه ی (کمر زنبوری) متصنع و مرصع به طلا و جواهرات رنگارنگ نشان میدهد ؛ درباریان وی با پوشیدن همانگونه جبه های بلند ، بیشتر از ترمه ی بته جغه ای با پارچه های نفیس خال خالی و کمربند های مرصع و مزین ، به ولینعمت خود اقتدا میکردند، کلاه های بلند هرمی شکل بر قامت وقار مردان می افزود .
بانوان در بیرون خانه چادر سیاه یا سفید رنگ به سر میکردند، و در اندرونی بالاتنه ازپارچه های حریر و زری و ابریشم نازک با یخه ی باز می پوشیدند و روی آنها کلیجه ی چسبان و کمرتنگ با آستینهای بلند از مخمل و پارچه ی ضخیم تر، و در پایین تنه دامن های چتری فراخ و بلند -که بعدا تا سر زانو کوتاه شد - بر تن میکردند، موی سرشان بلند  و رها یا بافته نگهداری میشد، و کلاهکی مزین و مطلا و دستدوزی شده به نام عرقچین بر روی آن می نهادند؛ نقش مورد علاقه برای جبه ی مردان و دامن و شال زنان بته جغه بود ، که ترکیب بندی تنگاتنگی است از تکرار شکل انتزاعی درخت "سرو"ی سرخوابیده که به هیئت بوته ای درآمده باشد، متن بته جغه خود از انبوه گل و شاخه ی ریز پر شده ، و غالبا بر پارچه ای تیره رنگ بافته شده یا باسمه خورده است .




با سپاس
بخش فر و ادب - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر همدان)
گزارش: نرگس والامقام،سرپرست بخش فر و ادب

💠 https://telegram.me/jspngo

گردشگری و میراث مازندران را دریابیم

به نام یزدان پاک

درود و سپاس


گردشگری و میراث مازندران را دریابیم


امروزه گردشگری یکی از مهمترین عوامل تولید و گردش مالی در جهان بشمار میرود، و از آن با نام صنعت گردشگری یاد میشود ، بدان معنی که دارای شاخصه های پایدار و علمی و پول ساز است، تا جایی که چند سالی است در دانشگاه و مراکز علمی جهان در این باره می آموزند و می آموزانند، بسیاری از کشور های توسعه یافته و صنعتی در چشم اندازه میان و بلند مدت خویش گردشگری را در پلکان نخست یا دوم خود جای داده اند و همه زمینه ها را برای رسیدن بدان و کسب سرمایه و ثروت آماده نموده اند و هر روز که میگذرد این صنعت پول ساز و نزدیک کننده فرهنگ ها، ابعاد تازه تری بخود میگیرد و سلائق بیشتری را به خود جذب میکند و هر بار شاخه ها و شاخصه های نوینی در این صنعت عظیم و بی انتها و در عین حال پایدار زاده میشود؛ پس از آنکه بسیاری از اقتصاد دان ها این سده را سده پایانی برای صنعت فروش و تولید سوخت های فسیلی دانسته و از سویی نیز ذخایر نفتی خاورمیانه به برهان برداشت های بی رویه و بحران زدگی و جنگ رو به پایان است، گردشگری را یکی از مهمترین عوامل شوک اقتصادی و محرک مالی میدانند، و رفته رفته کشورهای هوشمند و آینده نگر سیاست های خود را با آن تبیین میکنند، و در پی آن می باشند که گردشگری را بعنوان صنعت نخست ملی اعلام نمایند، و بحق نیز تجربه های انجام شده نشان داده اند که گردشگری میتواند کمک کننده و یاری رسان اقتصاد ملی و بلکه جهانی باشد؛ اشتها سیری ناپذیر انسان و گردشگران برای دیدن رویداد ها و مکان های تازه این صنعت را بیمه و تضمین نموده است، کشور ما نیز چند سالی است که در گفتار و بعضا در کردار خود این موضوع را پیگیری نموده و آرام آرام و با ضرب آهنگی بسیار کند دارد در این حوزه ورود پیدا میکند، در دولت یازدهم با پروایی به بحران های مالی ایجاد شده در حوزه نفت، دولت را ناچار به این تصمیم  گیری نموده است که صنعتی کم هزینه و سود آور را جایگزین صنعت فسیلی و نفتی بکند، و با توجه به موفقیت های بدست آمده در سیاست خارجی و بین المللی و سرازیر شدن گردشگران خارجی به ایران، این نوید را می دهد که سیاست دولت در ادامه و یا دولت دیگر دقت و سرمایه گذاری بر روی صنعت کلان گردشگری باشد؛ ایران یکی از مهمترین مقاصد گردشگری تاریخی و طبیعی و درمانی جهان میباشد ، بگونه ای در رتبه میانگین دهم کشورها جای دارد، اما عملا در جذب گردشگر در رده پنجاه و سومین کشور قرار دارد؛ هر گوشه از کشور ایران دارای شاخصه های فرهنگی، تاریخی و طبیعی منحصر بخود می باشد، در این میان استان های اپاختری ایران بویژه مازندران دارای توانمندی های مثال زدنی در حوزه فرهنگی، طبیعی و همچنین تاریخی میباشند، متاسفانه در دهه های گذشته به مازندران به مکانی صرفا دارای دریا و جنگل که برای تعطیلات پایان هفته مناسب است نگریسته شده؛ در رویی که این استان دارای معیارهای شاخص فرهنگی،تاریخی و طبیعی میباشد که این موضوع در نگاه گردشگران داخلی و بویژه خارجی مغفول و مغموم مانده است؛ اگر به مقوله های صنایع دستی، گردشگری خوراک، بومگردی، گردشگری درمانی و گردشگری تاریخی مازندران توجه بیشتری گردد و دستگاه ها و نهاد های همسو سیاست کلان مدیریتی میان و بلند مدت خود را بر این موارد متمرکز کنند، گواه آن خواهیم بود که مازندران در کمتر از یک دهه تبدیل به ضلع چهارم گردشگری داخلی و خارجی در کشور و حتا خاورمیانه گردد؛ این مهم نیازمند نگاهی دلسوزانه و دانشی به این استان و همچنین اراده و مطالبه مدیران، کارشناسان و کنشگران این حوزه ها می باشد؛ مازندران یکی از زیستگاه ها مهم جانوری و یکی از مناطق بکر جنگل های هیرکانی می باشد، از توانمندی های مهم جذب گردشگر در این استان مقوله خوراک و گردشگری ناملموس است، وجود آیین ها و گاهشماری مختص بخود و همچنین امتداد زندگی فرهنگی و سنتی روستاییان یکی از مهم ترین عوامل جذب گردشگر در این حوزه و بومگردی می باشد، صنایع دستی نیز یکی از آن دست مواردی است که بسیار در مازندران غنی و اصیل بوده که متاسفانه در چند دهه گذشته به برهان عدم توجه به آن اکنون در محاق و فراموشی قرار دارد؛ در حوزه میراث تاریخی نیز وضعیت به همین گونه است، متاسفانه باید گفت که وضعیت نگاه داری ، ساماندهی و معرفی آثار تاریخی،فرهنگی و طبیعی در مازندران باندازه ای نابسامان و شرم آور است که بسیاری از کنشگران و کارشناسان این حوزه آن را یک فاجعه میراثی تلقی میکنند، از خاور تا باختر استان، بدون غرض ورزی و غلو اثری نیست که درست و اصولی(از دیدگاه مرمتی،نگهداری و معرفی) نگاهداری شود، از آثار فراپارینه سنگی گرفته تا محوطه های تاریخی و آثار شاخص اسلامی، همگی دچار این کژداری و بیماری هستند؛ در مازندران به برهان رطوبت و نم زیاد هوا آثار تاریخی ماندگاری زیادی ندارند، همین اندک آثاری هم که باقی مانده اگر نم هوا بدان آسیبی نرساند، با این روش پاسداری از آن، بدست ناکارآمد ما از میان خواهد رفت، با وجود آثار ثبتی بسیار و در مواردی منحصر بفرد تاریخی در مازندران، متاسفانه همچنان نگاه به این استان، تفریحی و گذرا است، تنها در تابستان و یا تعطیلات بیش از دو روز است که بیاد مازندران بفرنام یک مکان گردشگر پذیر، آن هم بواسطه دریا و جنگل که هر روز به میزان تخریب و آلودگی آن افزوده می شود، میافتیم؛ آمار نجومی ورود گردشگر به مازندران، بدلیل نبود مدیریت کارشناسانه و عدم برنامه ریزی بستری و اصولی، تنها سبب اختلال در امنیت بومیان، ترافیک، طبعات اجتماعی، و تخریب جنگل ها و آلودگی محیط زیست می شود، کنشگران میراثی و زیست بوم در مازندران عادت کرده اند که پس از پایان فصل سفر،تخریب در بناهای تاریخی و آلودگی های زیست محیطی را گواه باشند؛
آن پولی را هم که با ورود گردشگر وارد استان میشود، بخش عظیمی از آن نسیب مالکان پایتخت نشین شده که در بانک های خارج از استان پس انداز و یا سرمایه گذاری می کنند!؛ این جریان و معظل باید تلنگری باشد برای آن دسته از مسئولینی که همیشه ادعای دلسوزی و عـِرق بومی داشته اند؛ اگر نگاهی ویژه و کارشناسی تر به توانمندی های فرهنگی،تاریخی و اقتصادی مازندران بشود، خواهیم دید که یکی از قطب های گردشگری و صنعتی در کشور و چه بسا خاورمیانه خواهد شد؛ چراکه پتانسیل های موجود در استان گواه این گفتار می باشد، بعنوان نمونه استان فارس و یا اسفهان تنها از راه معرفی و ساماندهی گردشگری و صنایع دستی برای جذب گردشگر، بدان جایگاه اقتصادی و صنعتی دست یافته اند، با تبلیغات فراگیر و کمی دلسوزی مسئولین و جذب گردشگر به منطقه فضای امنی را برای سرمایه گذاری های گوناگون ایجاد نموده اند، حال به این توانمندیها دریا و جنگل نیز اضافه کنیم، خواهیم دید که چه ثروت عظیمی در دست ماست که ما نه تنها از آن بهره ای درست و کافی نمی بریم بلکه در مواردی با دست خویش کوشش و پا فشاری به ویرانی آن داریم؛ شاید این پرسش پیش آید که استان های یاد شده دارای پیشینه تاریخی و آثار شاخص بسیاری هستند؛ تردیدی در این نیست که کشور ما سرزمینی کهن و پر است از آثار تاریخی و طبیعی که جزء مواریث جهانی و بشری محسوب می شود، این توانمندی در جای جای این کشور کهن و پهناور محسوس است، تنها باید گروهی دانشی و دلسوز به شناخت و معرفی این آثار بپردازند، به جرآت می توان گفت که بخش بزرگی از مردم ایران و حتا مازندران آثار تاریخی،فرهنگی و طبیعی مازندران را نمی شناسند؛ نگاهی گذرا به این آثار گواه این مدعا می باشد؛ بفرنام نمونه در شهر امیرکـَلا با آنکه دارای پیشینه سه هزار و اندی ساله تاریخی (تپه دین کتی-هزاره نخست پیش از زایش تا اسلامی-ش.ث ملی 1404 بتاریخ 26/2/56) و چهارسد ساله مکتوب(دیوان امیر پازواری زادگاه امیرالشعرای عجم) است، بیش از چند خانه تاریخی در آن باقی نمانده است که حتا یکی از این خانه ها نیز ثبت ملی نشده اند، و میراث فرهنگی شهرستان و استان هیچگونه کوشش و پیگیری در این زمینه ندارد، همین چند خانه ی تاریخی نیز بدون هیچگونه ساماندهی در دست مالکان شخصی بصورت نیمه ویران درآمده و بعضا مرمت های غیر اصولی در آن وارد نموده اند، خانه پدری پروفسور نوری(بزرگترین جراح ارولوژی جهان) که مربوط به میانه قاجاری است به صورت نیمه ویران رها شده است، در رویی که میتوان آن را به یک مرکز فرهنگی و یا موزه پزشکی دگرگون نمود؛ شهرستان بابل که دارای آثار تاریخی و ثبتی بسیاری است و پیشینه و جایگاه تاریخی آن بر همگان روشن است، متاسفانه بیشترین تخریب ها و کارشکنی ها در حوزه میراث در این شهرستان رخ می دهد، سقانفار کیجا تکیه ( قاجاری-ش.ث ملی 4173 بتاریخ 10/7/80) که یکی از پر نقش و نگارترین سقانفار های ایران و جهان است و نقوش میترایی و استوره ای بسیار دارد، بازدید ازآن برای بسیاری از مردم امکان پذیر نیست؛ ساختمان شهربانی (پهلوی اول-ش.ث ملی 1527 بتاریخ 25/6/63) همچنان در دست نیروی انتظامی است و کاربری اداری دارد، در حالی که نگهداری و بهسازی آن غیر اصولی است، این در صورتی است که میتوان از آنجا بفرنام مکانی فرهنگی برای آموزش شهروند قانونمدار و یا موزه شهربانی و انتظامی استفاده نمود؛ دست اندازی و ویرانی بافت تاریخی بابل و همچنین تخریب بیش از 80٪ از گرمابه میرزا یوسف(صفویه-ش.ث ملی 2457 بتاریخ 19/7/78) در روز آدینه به بهانه ی ساخت پارکینگ عمومی؛ وضعیت پل محمد حسنخان(سده دوازدهم ه.ق – ش.ث ملی 1414 بتاریخ 22/2/56) نیز هر روز بد و بدتر از پیش می شود،از ریختن زباله به زیر آن گرفته تا تخریب تاق چشمه های آن بدلیل عبور جاده ماشین رو از زیر این پل تاریخی که دارای سازه معماری نادر و زیبایی هست؛ در شهرستان آمل نیز وضعیت آثار تاریخی بهتر از بابل نیست، اداره کل میراث فرهنگی و پایگاه برج های آرامگاهی استان، در حفاظتی غیر کارشناسی ، آتشکده آمل ( سده نهم-ش.ث ملی 1060 بتاریخ 6/2/54 که برخی آن را بنایی پارتی،برخی بنایی ساسانی و گروهی هم آن را آرامگاه جریر تبری آملی میدانند) را به بهانه مرمت و نگاهداری، فضای داخلی آن را گچ کاری نموده و از آجرهای سوراخ دار امروزی بجای آجرهای خشتی و بجای ملات گچ و ساروج از سیمان برای مرمت بنا استفاده کرده است، این اقدامات مخربانه و ناشیانه در حالی انجام می شود که این بنای چند سد ساله حتا تعیین حریم نیز نشده و بدون هیچگونه حصار و یا دیواری به حال خود رها شده است؛ بقعه ناصرالحق (سده نهم – ش.ث ملی 60 بتاریخ 15/10/1310) نیز وضعیتش بدتر از دیگر بناهاست، گنبد آجری آن را با سیمان پوشانده و درون بقعه را با رابیز سقف کاذب تعبیه کرده و گچکاری نموده اند، و برای زیبایی و نماکاری از آجرهای سوراخ دار و سنگ گرانیت در بدنه بنا استفاده نموده اند؛ کاروانسرای کندوان که چندسال پیش با پافشاری بنام مازندران ثبت گردید(استان البرز خواستار ثبت آن بنام خود بود) هیچگونه تغییر در وضعیت آن جهت ساماندهی و نگهداری اش رخ نداده است، منظر و محور فرهنگی و تاریخی رامسر نیز بگونه کامل خدشه دارد شده و تقریبا از میان رفته است؛ غارقلعه اسپهبد خورشید ( پیش از اسلام تا اسلامی-ش.ث ملی 7839 بتاریخ 17/12/81) که قابلیت جهانی شدن را بدلیل منظر و ساختار طبیعی،فرهنگی،میراث معنوی و تاریخی و سازه ای دارد، هر روز در روی ویرانی و تخریب بیشتر است، خاکبرداری بی رویه از بستر این کوه از سویی و تعیین و اجرایی نشدن حریم آن از سوی دیگر شـُوَند تخریبی شتابزده این بزرگترین تاق طبیعی آهکی جهان شده است؛ وضعیت آثار تاریخی بهشهر نیز نابسامان و اسفناک است، از نحوه زننده نگهداری آثار سنگی کشف شده در گوهر تپه (تنها سایت موزه شمال کشور-تاریخی-ش.ث ملی 5406 بتاریخ 25/12/80) تا وضعیت نابسامان و دردناک غارهای هوتو کمربند(پیش از تاریخ- ش.ث ملی 746 بتاریخ 23/1/46) و باغ ایرانی ثبت جهانی شده و بنای عباس آباد بهشهر(صفوی – ش.ث ملی 745 بتاریخ 23/1/46) و سقف فرو ریخته چشمه عمارت(صفوی – ش.ث ملی 948 بتاریخ 9/5/52)، همگی نشان از آسان انگاری و عدم دلسوزی و مدیریت برخی از مسئولین نسبت به پیشینه تاریخی،فرهنگی و وضعیت زیست بوم در مازندران دارد، این موارد تنها بخش کوچی از آمار نابهنجار وضعیت آثار است که بدلیل بدرازا کشیدن گفتار نمی توان بدان بیشتر پرداخت؛ تخریب و ویرانی آثار تاریخی،جنگل ها، آلودگی دریا و به حراج گذاردن تالاب میانکاله و نابودی تقریبی چشمه های منحصر بفرد و درمانی باداب سورت و تالاب بین المللی فریدونکنار و برداشت بی رویه پوکه های معدنی از بدنه ی دماوند، همگی این ضرب آهنگ را به ما گوشزد می کند و یادآور می شود که از مازندران زیبا،تاریخی،فرهنگی و طبیعی گذشته و امروز، در آینده ای نه چندان دور جز نامی باقی نخواهد ماند ؛ امیدواریم مسئولان محترم، بویژه جناب استاندار و مسئولان ارشد استانی و کشوری، نگاهی عادلانه و دلسوزانه تر و با وسواس بیشتری به این سرزمین استوره ها،پهلوانی ها و علویان داشته باشند، باید با بررسی داشته های موجود فرهنگی،تاریخی و طبیعی و همچنین اقدامی موثر و جهادی در راستای رونق گردشگری گام برداشت، چرا که اگر از این داشته های فرهنگی و تاریخی غافل بمانیم هرگز نمیتوانیم از برچسب یک استان محروم رهایی یابیم، وضع حال مازندران همانند فردی است که ثروت های بسیار دارد لکن جامه ای مندرس بر تن دارد و توان بهره مندی از این ثروت را ندارد ./


علیرضا صادقی امیری
دبیر کل انجمن جوانان سپید پارس

 

با سپاس
بخش دیده ور سازه های کهن - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر مازندران)
گزارش: علیرضا صادقی امیری،سرپرست بخش دیده ور سازه های کهن


🔷 https://telegram.me/jspngo

http://harfonline.ir/wp-content/uploads/2016/12/harf-1854-.pdf

پوشاک در نزد ایرانیان (بخش چهارم)

به نام یزدان پاک


 پوشاک در نزد ایرانیان


🔸 بخش چهارم
🔻 صفویان


منسوجات دوره ی تیموری  کمیابند ،و اطلاعات موجود در باره ی آنها عمدتا از نوشته های جهانگردانی چون مارکوپولو یا از روی نگاره گری ها که انواع جامه ها را با تزئینات اسلیمی ظریف داده اند گردآوری شده است .
سلسله ی صفوی کشور ایران را در زیر علم اسلام شیعی یکپارچه ساخت .
ایران رسم به کارگیری صورت و پیکر آدمیان در میان دیگر نگاره ها را بر پا نگاهداشت و حال آنکه ترکیه و کشورهای اروپایی در این راه رو به طرحهای غیر تصویری گذارده بودند، نخستین شاهان صفوی صنعت نساجی را چنانکه باید به زیر حمایت خود گرفتند ، شاه اسماعیل تولید انواع پارچه های ابریشمی و نخی را تشویق کرد و مراکز صنعتی تازه راه انداخت ؛ از دوره ی شاه تهماسب ابریشمینه های ممتاز بر جا مانده است و از آن زمان بود که کاشان مقام مهمترین مرکز پارچه بافی را بدست آورد و زری و اطلس و مخمل، همراه با قالی های ابریشمی را به نقاط دیگر صادر کرد .
چهارمین سلطان صفوی ، شاه عباس اول ملقب به بزرگ ، پایتخت خود را به اصفهان منتقل ساخت، وی صنایع بافندگی را به چنان پایه ایی رساند که آن خود پشتوانه ی سیاست وی در متمرکز ساختن کشوری پهناور با جمعیتی پراکنده و نافرمانبردار گردید؛ پرورش کرم ابریشم را در مازندران رواج و رونق داد تا زنان و کودکان با شغلی مناسب معیشت کنند، در نتیجه مقدار زیادی ابریشم خام به روسیه و اروپا صادر شد، شاه عباس سازمان ابریشم بافی کشور را شخصا زیر نظر گرفت .
جامه ی عمومی در عصر صفوی از چند لایه ی روی هم افتاده تشکیل می یافت،مینیاتورها و ابریشمینه ها در آغاز دوره صفوی غالبا تصویر هیکل نمای باریک و بلند مردان را با نیم تنه ای تا سر زانو و آستینهای دراز و پیراهن و شلواری در زیر آن مجسم می ساختند، گاه نیز روپوش یا جبه ای گشاد یا کمردار با آستین هایی بسیار دراز و آویزان از پارچه ای ضخیم و آهاردار بر آن افزوده میشد؛ عمامه ی چوبک دار به رسم صفوی نیز بر بلندای قامت مردان می افزود، زنان پیراهنی بلند تا مچ پا و در زیر آن پیراهنی کوتاهتر با شلوار یا شاید هم پیراهن دومینی یا کلیجه -یا نیمتنه ی کمرتنگ زنانه تا بالای زانو - بر روی آن همه می پوشیدند ،که تشکیل چند لایه پوشش رنگارنگ میداد؛ زنان همه وقت روسری بنام چارقد را برای پوشاندن موی خود بکار می بردند و بهنگام بیرون رفتن از خانه سراپای خود را در چادری سیاه و بسیار بلند می پوشاندند و پیچه ای شباک باف از موی سیاه اسب بر رخسار می آویختند .
چندی بعد جامه ی مردان به صورت ردایی کمردار که قسمت پایین کمرش را دامنی چتری یا ناقوشی شکل تشکیل می داد، تبدیل یافت، در حالی که روی آن جلیقه ایی بی آستین و کوتاه تا حد کمر یا نیم تنه ای بلند و کامل پوشیده میشد، عمامه ی مردان پهن تر شد و پایین تر آمد و غالبا از دو نوع پارچه تعبیه گردید؛ ضمن اینکه مد روز برای جوانان خوشپوش بی پروا کلاهی لبه دار شد، کلیجه ی زنان نیز با کمر تنگ و دامنی چتری داشت که تا بالای زانو را می گرفت و دو پای شلوار را که گاه درون نیم چکمه هایی تا مچ پا جمع میشدند نمایان میگذارد؛ همان زمان نفوذ اروپایی در انواع پارچه های نو پیدا و برخی از جامه ها آشکار گردیده بود .



با سپاس
بخش فر و ادب - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر همدان)
گزارش: نرگس والامقام،سرپرست بخش فر و ادب

💠 https://telegram.me/jspngo

پوشاک در نزد ایرانیان (بخش سوم)

به نام یزدان پاک


 پوشاک در نزد ایرانیان


🔸 بخش سوم
🔻 آل بویه و پس از اسلام

شرح  تولید  و تجارت منسوجات در قرون  اولیه ی اسلامی با مدارک  کافی در آثار نویسندگان عرب آمده است ،گرچه تعیین  انواع  بافتها مبهم مانده ،و تشخیص آنها  از  یکدیگر به آسانی صورت پذیر نیست ؛ اعراب کارگاههای  دولتی پارچه بافی را خصوصا در امپراتوریهای بیزانسی و ساسانی درهم  ادغام  کردند .خراج سالانه به خلفا و امرا شامل پارچه ها و جامه های هر محل نیز میشد؛ فسا در فارس پارچه پرده ایی از ابریشم و پشم با شمسه ها و حاشیه ها اختصاصا برای امیر وقت می بافت، فاطمیان شیعی مذهب  این منسوجات را می پسندیدند ،خلیفه المستنصر (487-427)مالک مقادیر زیادی  از پارچه های نفیس  بود ،از جمله خیمه های بزرگ با نقوش پرندگان ،فیلان و همه رقم تصاویر دیگر به اضافه ی بیست هزار طاقه "ابریشمینه خسروانی"دست نخورده .
در سده های چهارم و پنجم هجری جامه ی مشخص اسلامی بصورت کامل خود درآمد ، که تصاویرشان به وفور در نسخ  خطی نشان داده شده است ، با عمامه  و ردا یا روپوش بلند تا قوزک پا و آستین  گشاد و یقه ی بسته ای که گاه به حاشیه های کتیبه دار و مغزی دوزی های زرین مزین میگردیدند ،در نقاشی کاروان زایران مکه ، جامه های کاروانسالار و خدمتکاران ،درفشهای  زیارتی و رواسبی و ستام ستوران به همین منوال تزئین یافته اند .
مراکز پرورش  کرم  ابریشم عمدتا در شهرهای شمالی  ایران چون آذربایجان و تبرستان و خراسان قرار داشت، خوزستان برای بازارهای فروش خود در شوش و اهواز پارچه های پنبه ای مخصوص عمامه و ابریشمینه ها برای انواع جامه و چادر و روسری تولید میکرد؛ کازرون در فارس ابریشمینه های محلی ، پیراهن و روسری پنبه ای ،پارچه های کتانی و کرکی (مو بزی ) قالی و گلیم به اطراف صادر می کرد؛ پارچه بافی خصوصا در شمال خاوری ایران رونق داشت، خراسان ،نیشابور و مرو بهترین پنبه و پارچه ها با تارهای نخی را تولید می کردند و مرو بخصوص در تهیه ی پارچه ی سیاه (پارچه ی مصرفی عباسیان ) و ابریشمینه های کتیبه دار برای عمامه شهرت یافته  بود .
در ماوراءالنهر سغدیان پارچه هایی به شیوه ی ابریشمینه های ساسانی می بافتند، و با چین داد و ستد میکردند؛ بخارا  در دولت سامانی بازاری با شهرت جهانی برای تجارت پارچه ی ابریشمی،انواع پارچه ی نخی نازک معروف به (چیت موصلی) و نوعی پارچه ی پنبه انباشته ی ضخیم معروف به (زندنیجی )منسوب به زندنه محل تولید آن قرار گرفت.
آل بویه (حدود 320تا 447)  که طایفه ای از شیعیان زیدی اهل  دیلم  بودند، ادعا می کردند که از اعقاب ساسانیان هستند و هویتشان  با ایرانیان  پیش از اسلام یکی است، عضدالدوله دیلمی سازمان (تراز شاهانه) را کلا از تصاحب خلافت عباسی که رو به ضعف گذارده بود بیرون کشید و به تصرف خود درآورد ، از همان  زمان  نواحی زیر حکومت دیلمیان مراکز مهم پارچه بافی گردید؛ در سراسر کشور اسلامی، تبرستان بزرگترین مرکز پرورش کرم ابریشم بود و آل بویه بطورعموم تولید پارچه های ابریشمی و نخی را تشویق میکرد، عضدالدوله حتی شهری جدید بنام "کرد فنا خسرو" (که شهرت خودش بود) در فارس بنا کرد و شمار زیادی پارچه بافان را در آن اسکان داد .
بافت های اصلی عبارت بودند از ساده باف با یک تار و پود زیر و رو قائم بر هم که در نساجی "تافته" یا متقالی نیز خوانده میشود و دیگر جناغی باف که با چند پود اریب افتاده بر تارها بافته میشود و در نساجی "سرژه" نیز خوانده میشود؛ افزون بر این دو تحول تازه در پارچه بافی بظهور پیوست که اقتباسی بود از نوعی پارچه بافی اختصاصی چین به نام "لمپاس" که ابریشمینه ای است با زمینه ی تخت و گل و نگاره ی اندک برجسته ، در بسیاری از انواع این منسوجات خوشنویسی نقش اساسی یافت و بر فهرست نگاره های دیرین ،همانند ،عقابان ،طاووسان ،بزهای کوهی و پیکرهای آدمیان در حال شکار ،افزوده گردید .
چنین پیداست که بکارگیری منسوجات مصور برای اجرای مراسم تدفین در عهد دیلمیان، خواه همراه با متون دینی یا بدون آن ،ممنوع نبوده است، در بسیاری موارد نقش عقابها و شاهین های کوچکتر کاکلهایی برگ برگی و شاخ مانند دارند، که تا دوره ی سلجوقی در پارچه بافی متداول ماند؛ بطور کلی خطوط جداگر میان پارچه بافی دیلمیان و سلجوقیان محو و مبهم اند و چه بسیاری منسوجات که پس از معاینه ی دقیق تر به اطمینان خاطر از یکی به دیگری منتسب گردند.


زیباترین این منسوجات ابریشمینه هایی هستند که سوارانی با شاهین بر روی دست، یا در حال شکار خرگوش و همچنین فیل ها با پوششی تشریفاتی را در رنگهای خاموش به وصف تصویری در می آورند، با این  ویژگی  که هیکل ها جفتی به نقش درآمده و درون قاب هایی شش گوشه یا در میان دور قلابی های بهم تابیده جایگزین گردید؛ واقعیت این بود که سلجوقیان سلطه یافته بر ایران تمامی کارگاههای پارچه بافی آل بویه را به تصاحب خود درآوردند و از انواع نقش و نگارهای آنها بهره بردند؛ جانوران  در فهرست نگاره های سلجوقی  عبارت بودند  از ، نقش های عقاب که خود درفش سلجوقیان گردید ، شیردال ، ابوالهول ، و عفریته ی افسانه ایی با سر و گردن  زن و بال و دم و چنگالهای کرکسان ، شیر، ببر و انواع پرندگان که محبوبیت و رواج بیشتر داشتند و غالبا بصورت جفت هایی آسوده بال و در میان شاخ و برگ حاشیه های باریک نشان  داده شده اند.






با سپاس
بخش فر و ادب - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر همدان)
گزارش: نرگس والامقام، سرپرست بخش فر و ادب

💠 https://telegram.me/jspngo

پوشاک در نزد ایرانیان (بخش دوم)

به نام یزدان پاک

درود و سپاس


پوشاک در نزد ایرانیان


🔸 بخش دوم
🔻 ساسانیان


پادشاهان ایرانی کیش زرتشت را احیا کردند، در متون اوستایی سیمرغ مقامی  مقدس  داشت، بر درخت "هروسپ تخمک" بیتوته میکرد، و باران بر زمین فرود می آورد و قدرت درمان بیماران داشت؛ در نقش برجسته های تاق بستان خسرو دوم سراپا در زره و سوار بر اسبش شبدیز، و باز در صحنه های دیگری چون شکار گراز و شکار گوزن  پیشاپیش درباریان و خنیاگران دیده میشود  که جامه ای  مزین به نقش مکرر سیمرغ ، بطور مجزا یا درون شمسه ها بر تن دارد؛ بانو پ. او .هار پر  در کتاب خود (شکارگر شاهوار) تاق بستان را بحق تنها مدرک معتبر برای شناخت نگاره های منسوجات ساسانی  به شمار می آورد . در نقش برجسته های (اعطای منصب شاهی) مظهراهورا مزدا (سروش) و پادشاه بر  دو سمت محور مرکزی به وجود آمده از وضع  تاج یا حلقه ی شاهی  قرار دارند ؛ تاج  شاهی ساسانیان مستدیر بود و بسیاری از شاهان نیز تاج  خود را به حلقه های مروارید و نیمتاج های مروارید می آراستند، شکل  دایره یا شمسه تبرک داشت و در پارچه بافی قاب یا محیطی مناسب برای جا دادن  هر واحد گلنقش تکراری یا بندی فراهم می آورده است .
پادشاهان ساسانی قائل بودن ماهیتی ربانی برای مقام پادشاهی را که فره ی ایزدی عنوان داشت ترویج میکردند، و علاوه بر سیمرغ مخلوقات دیگری از متون اوستایی را نیز به این مفهوم مرتبط میساختند، که نیز با حلقه ها و نوارهای مواج بر جامه و تاج و کلاه  شاه تجسم می یافت؛ ابریشمینه ی رنگارنگ اعلایی در رم نگهداری میشود که دارای نقش ردیفهای خروس و توقی های مروارید و هاله های تقدس است ، که همه درون شمسه های مزین به شکل قلبهای کوچک جایگزین شده اند .


در صحنه ی شکار گراز  تاق بستان یکی از ملازمان شاه جامه ای با نگاره های تکراری خروس و اردک و برگ نخلی بر تن دارد؛ در متن زرتشتی (بندهشن) به معنی آغاز آفرینش آمده است که خروس، شب هنگام از آدمیان حراست میکند تا او سالم بماند و به استنباط از دلالت معنی که بتواند وارد بهشت شود؛ پارچه های دیگر شماری اردک و پرندگان آبی را نشان میدهد، دو پاره  از ابریشمینه های مصر بطور جداگانه نقش اسبی ایستاده و کله ی قوچی را بر متن خود دارند که هردوشان با حلقه ی مروارید نشان و نوارهای مواج تزیین شده اند.
میراث ساسانی که عمدتا مبتنی بر مضمون و مقام پادشاهی و شمایلگری وابسته به آن بود، سراسر دنیای اسلامی و اروپای مسیحی را فرا گرفت و رو به مشرق تا چین گسترش یافت، چندان که نگاره ها و نمادهایش تا پنج سده پس از انقراض آن سلسه به دست تازیان ، بر پا ماند .




با سپاس
بخش  فر و ادب - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر همدان)
گزارش: نرگس والامقام, سرپرست بخش فر و ادب

💠 https://telegram.me/jspngo

فرهنگ ملی (بخش دوم)

به نام یزدان پاک

فرهنگ ملی

بخش دوم

برای شناخت بهتر فرهنگ باید به دو مقوله فرهنگ ملی یا همان فرهنگ کلان توده و فرهنگ بومی یا همان خرده فرهنگ ها پرداخت؛ فرهنگ ملی و فرهنگ بومی هیچگاه قابل تفکیک از یکدیگر نبوده و همیشه به هم پیوسته می باشند؛ بگونه ای که گاهی فرهنگ کلان از یک فرهنگ بومی هنایش میپذرد و گاهی فرهنگ بومی از فرهنگ ملی شکل میگیرد که در قالب افسانه، حماسه و استوره پدیدار میگردد؛ مهمترین عنصر فرهنگ ملی ایرانیان، میهن پرستی یا پیوستگی باریشه و پیشینه تاریخی و وجودی است؛ فرهنگ ملی ایرانیان را میتوان در سه واژه کلان پندار،گفتار و کردار نیک خلاصه نمود، که بسیار فراگیر و پر محتوا می باشد، بنوعی شاید مادر همه آفرینش های فرهنگی بشر از این سه واژه کلان باشد، که فردوسی بزرگ نیز بدرستی و با خردمندی میگوید: سه پاس تو چشم هست گوش و زبان/ وزین سه رسد نیک و بد بیگمان، چشم (چشم خِرد) را میتوان برخاسته از پندار و گوش (فرمانبری) را نماینده کردار و زبان را نمودی از گفتار دانست؛ با پندار نیک یا اندیشه خوب است که یک فرهنگ  آفریده میشود، ما تا اندیشه و تفکر نیکو و خوب نداشته باشیم، تا باورمان درست و دانشی نباشد نمیتوانیم چیز خوبی را بیافرینیم؛ در کردار یا عمل خوب است که ما به درستی و سودمندی نسبت به یک فرهنگ کلان میرسیم، بنوعی میتوان گفت که پندار نیک خواسته و نیت آفرینش یک فرهنگ خوب و کلان است و کردار نیک، تولید و بکارگیری آن فرهنگ می باشد، و گفتار نیک هم فرجام و نتیجه آن، یا بنوعی گسترش و شناساندن آن فرهنگ است؛ باید اندیشه نیک و رویای خوب و قوی داشت، که بتوان فرهنگ و روش زیستن را بنیان نهاد، اگر ما در فرهنگ تعامل با دیگر همنوعان و دگر تیره های بشری، اندیشه ای بد و نادرست داشته باشیم، و در پندار خود خشونت، عصبیت و نژادپرستی را بپرورانیم، مطمئنا فرهنگ تولید شده نیز فرهنگی تازی،بدوی و مغولی خواهد بود؛ اما اگر در اندیشه خودمان به هنر، زیبایی ونوعدوستی باورمند باشیم، و با منطق این که تعصب و افراط گرایی را کنار گذاشته و میتوان بخش های خوب دگر فرهنگ های همسو  را پذیرفت و آن را پر و بال داد، ویرایش و پالایش نمود و با فرهنگ بومی آن را قالب ریزی کرده و بکار بندیم، آنگاه این فرهنگ، یک فرهنگ پرمایه و زاینده است، زمانی که خواست و انگیزش ایجاد یک فرهنگ نیک بوجود بیاید، تنها در کردار و اعمال و رفتار نیک است که میتوانیم آن فرهنگ را بیازماییم، ‌زمانی که نیت آفرینش یک فرهنگ خوب را داریم، باید هوش موسیقیایی داشته و آن خواسته در رفتارمان نیز نمایان باشد، اگر باور داریم که فرهنگ ایرانشهری در گام بالاتری از دگر فرهنگ ها جای دارد و زمانی که این اندیشه را تولید نموده و به این فرجام رسیدیم که فرهنگ تولیدی بسیار نیک و سودمند است، در رفتار عملی هم باید به این مهم برسیم و نشان دهیم که چرا مدعی آن هستیم که فرهنگ ایرانی یک سر و گردن بالاتر از دگران است؛ بعنوان نمونه، اگر فرهنگ راستگویی و یا دانش اندوزی را پذیراییم، باید در رفتار ما نیز این باور نمود و جلوه پیدا کند، بایسته و شایسته است که پندار و کردار خود را یکی کرده و به گفتار برسانیم، یعنی آن که این فرهنگ را معرفی و شناسه دهیم؛ زمانی میتوانیم فرهنگ ایرانی و ملی را صادر و گسترش و شناسه دهیم که دو اصل پندار و کردار نیک را رعایت کرده باشیم، نمیتوان موضوعی را بدون رعایت کردن دو اصل مورد نظر انحصارا بررسی کرده و با شاخصه های شخصی خودمان بگوییم که خوب است و باید به دیگران نیز بقبولانیم؛ این یک ساختار و اصلی مهم در گسترش فرهنگ ملی است.

 فرهنگ ملی ما بر بنیان راستگویی، سپاسداری و دانش اندوزی بنیان گشته است که بسیار منعطف و دارای تعامل با دگر فرهنگ های همسو است، ما در تاریخ هفت هزارساله ایران فراز و نشیب های بسیاری داشتیم، و در بیشتر زمان های تاریخی ما اقوامی یورش گر و مهاجم نبوده ایم، و حتا در مقاطعی از تاریخ ، گسترش مرزهای ایران بر بنیان خواست مردمان کشورها و تیره های همسایه بوده است، نمونه آن را در تاریخ میتوان در گشایش بابِل بدست کوروش بزرگ جُست؛ در تاریخ هفت هزارساله ایران، دوران هخامنشی یکی از زرین ترین و مقتدرترین دوران های تاریخی ایران بوده است، که بر بنیان گواهی های تاریخی در این دوره فرهنگ و اندیشه ملی ایرانیان در تعامل کامل با اندیشه ها، فرهنگ ها، باورهای دینی و سیاسی دگر تیره های سراسر شاهنشاهی ایران بوده است، این تعامل موجب تاثیر گذاری بسیاری از فرهنگ ایرانی بر ملل دیگر و همچنین تاثیر پذیری از آن شده است، این تعاملات شاکله اصلی فرهنگ ملی ما ایرانیان است؛ ستون و استواری بنیادین فرهنگ چندهزارساله ایران، یکپارچگی ملی و پاسداشت ارزش های گذشته بوده است؛ همیشه ما در بزنگاه های تاریخی، یک استوره، یک قهرمان، یک ادبیات، یک باور و یک خواست مشترک داشته ایم، و در هرکجا که این باورها و ارزش های مشترک ملی را بکنار گذاشتیم دچار خسران و شکست گردیدیم؛ یکی از آن موارد مبحث ادبی و زبانی ما است، در طول تاریخ ادبیات و استوره های مشترک ما در کنار نگارگری ها و نقش پردازی ها همواره کمک رسان حال ما بوده است، هرکجا که دچار فراموشی تاریخی شدیم، این ادبیات مشترک و باور های ملی بوده که به یاری ما رسید، در ادبیات مشترکمان داستان های شاهنامه را داریم که فردوسی بزرگ مظلومیت ملی ما را در قالب سیاووش ، دشمنی ها را در قالب افراسیاب و ضحاک، شتابزرگی و نابخردی ما را در قالب کیکاوس، کین خواهی ما را در قالب منوچهر و میهن پرستی ما را در قالب رستم به نمایش گزارده است، و هزاران سال سینه به سبنه به نسل پسین به امانت داده است، از همین روی شاهنامه شناسنامه ایرانیان و عامل یکپارچگی ملی و فرهنگ ایرانی است، شاهنامه صرفا چکامه و داستان سُرایی نیست، منظومه بزرگی است از داشته ها و ارزش های ملی ما، فرهنگ ادبی، فرهنگ خردورزی، تعامل، میهن خواهی، چگونه زیستن، سیاست خارجی و ... همگی در شاهنامه سترگ فردوسی وجود دارد و به ما میآموزاند، در فرهنگ ملی ایرانی حتا، مقوله های نوین امروزی نیز وجود دارد، دانش مهرازی، حفظ زیست بوم، توسعه پایدار و ...

 فرهنگ و اندیشه ملی به ما می آموزاند که باید ارج نهیم و سپاسگزار باشیم گذشته و پیشینه خود را و قدر بدانیم داشته های موجود را و برنامه ریزی کنیم و نگران آینده باشیم؛ یعنی با نگاهی به گذشته و تکیه بر داشته های کنونی آینده را بسازیم،  اصل بنیادین فرهنگ و چگونگی زیستن ایرانی در همسویی با طبیعت و گیتی بوده است، ما آخشیج چهارگانه ورجاوند را ارج مینهادیم؛ و تخطی بدان امکانپذیر نبود، هیچگاه عناصر چهارگانه را نمیآلودیم، در فرهنگ ما هدر دادن و اسراف آب، بریدن درخت سبز و کشتار جانوران جایی نداشت و اجرای آن گناهی بزرگ محسوب میشد، مگر در مواقع اظطرار؛ یکی از بزرگترین و مهم ترین خویشکاری های فرهنگ و اندیشه ایرانشهری، آباد نمودن زمین و سودمندی برای گیتی بود، کشاورزی کردن و دامپروری نمودن از ورجاوندترین پیشه ها بشمار میرفت، تا جایی که واژه مقدس "کشور" که دارای ارج بسیار در نزد ایرانیان است از واژه "کِشت و وَرزیدن" وام گرفته شده است، یعنی جایی که در آن "میکاریم و میورزیم و درو میکنیم"، فرهنگ و اندیشه ایرانی همواره ساختاری سپاسگزار و سپاسمندانه  نسبت به پیرامون و گیتی خود داشته است، هرکجا که گیتی و راغ برای ما آورده ای داشت، نخستین واکنش و کنش ما سپاسگزاری و ارج دانی بوده است، نه تنها نسبت به گیتی بلکه نسبت به انسان ها و جانوران نیز همینگونه بود، ما راستگو بودیم، میهن پرست بودیم، خود انکار نبودیم، و همیشه مراقب و نگهبان عاملی بودیم که به ما یاری میرساند و از ما رفع نیاز مینمود؛ ما هیچگاه زمین را نابود و آلوده نمیکردیم، چرا که بدان نیاز مند بوده، هستیم و خواهیم بود؛ اگر آتشی را میافروختیم و خوراکی را بر روی آن آماده می نمودیم، بخشی از آن خوراک را بعنوان فدیه یا پیشکشی به آتش بازمیگرداندیم، شاید در ظاهر و اندیشه امروزی کاری بی هوده جلوه میکرد، اما در بنیاد و ریشه آن، تلنگری بود برای زن و مرد ایرانی که بخشی از چیزی را که اکنون در اختیار دارد و بدست میآورد، در پیوند با عناصر گیتی و بیرونی است و باید ارج دان آن باشد، و باید بخشی هر چند اندک از آن را به گیتی بازگرداند؛ تا روحیه و حس بخشندگی در فرهنگ و اندیشه ایرانی پایدار و مانا بماند، و نخوت و آزمندی از آن بدور باشد؛ این فرهنگ سپاسگزاری و پاسداری از ارزش ها ما را مردمانی مهربان، بخشنده، راستگو و نیرومند ساخته بود، تا جایی که از هفت هزار سال تا دو سده پیش در طول تاریخ پیشرو و سردمدار و تاثیر گذار بودیم؛ متاسفانه هر اندازه که از این ویژگی و اندیشه و فرهنگ خوب ایرانی و ساسگزاری دور گشتیم، وضعیت ما بد و بدترین شد.

 

علیرضا صادقی امیری

دبیر کل انجمن جوانان سپید پارس

پوشاک در نزد ایرانیان

به نام یزدان پاک

درود و سپاس


پوشاک در نزد ایرانیان



ایران  در سراسر  تاریخ  خود پارچه های ممتاز ساخته است ،انواع منسوجات از نظر درباری و ایلیاتی نه تنها چون وسایل  زندگی و تزئین خانه و جامه ،بلکه همچنین برای تظاهر به تشخص و توانگری کاربرد داشت و مورد نیاز بود .عوامل تداوم بخش مشهود در دیگر هنرهای  ایران در مورد منسوجات نیز صدق میکند ،یکی از آنها دلبستگی به رنگهای تند و تابناک است که در میان عموم افراد ،از شهری و روستایی و چادر نشین ،شیوع میداشته است
آستین  در جامه ی  ایرانیان منزلتی  قابل  توجه  داشت .در نگارگری های  دوره ی تیموری و ابتدای  دوره ی  صفوی مرد  و زن آستین هایی به  درازی بیرون  از حد بر نیمتنه ی  خود  داشتند .بیشتر درباریان  و مقربان شاه آستین های گشاد و بسیار بلند  خود را چون  جامه ای رسمی می پوشیدند ،که به احترام حضور  پادشاه دستهای  خود را تا بالای مچ درون آنها  پنهان  دارند و دست به سینه بایستند .
از این گذشته  آستین  در معانی  ادبی  و عرفانی  دلالت  بر عواطف و احوال  درونی  صاحب خود میکرده  است ،متانت و سرسپردگی ،مکاشفت  و عبرت آموزی ،آشفتگی  و دلهره ؛ همچون  روحیه ی فردوسی هنگام رویارویی  با شاعران دربار غزنوی ، یا  انزجار آمیخته به استعجاب از جانب  سه تن مریدان ناظر بر احوال شیخ صنعان که پا در دلدادگی به  دختر ترسا گذارد و سر از پیروی احکام اسلام بگرداند ، نیز بیان  وارستگی یا دل گسیختگی پیران  پند آموخته از مدار  روزگار ، که مطامع  دنیوی  را به یک تکاندن  آستین و دست  از خود به دور میراندند ، و برتر از همه نشانی از استغراق در جذبه ی عارفان میتوانست  بود که همان آستین و دست را در انبساط عشق به هر سو می افشاند تا از آن فیض حاصل ،حصه ای هم به بندگان  دیگر  برسد . در نگاره ی  سماع  درویشان آستین های درویشان  در وجد آمده به هر سو در طیران اند ،در حالی که دیگرانی  بیخود  از خود قدم به آستانه ی محو گذارده، و یا سرمست از نشئه ی تقرب به پا درافتاده اند .
گزنوفون در توصیف آداب  و رفتار کوروش بزرگ مینویسد،کوروش به هنگام سان  دیدن لشکریانش هر دو دست را بیرون از آستین نگاه میداشت ،در حالی که دیگران همه دستها در آستین  داشتند ،که بی شک رسمی احتیاطی برای ایمن داشتن خود از خطر سوء قصد بوده است .
پارسیان شلوار  به تن میکردند ،که در نظر یونانیان و رومیان  "دامن پوش" ،مظهر آشکار بربریت شمرده میشد . گزنفون جامه ی کوروش بزرگ  سوار بر ارابه را اینچنین  توصیف  کرده است "بالاپوشی ارغوانی و برش خورده با نوارهای سفید و شلواری به رنگ قرمز نارنجی و شنلی  تماما  ارغوانی"
پیاده  نظام خشایارشا به هنگام عبور از هلسپون ، با هر قوم و ملت  صف آراسته در  جامه ی جنگی خودش ، سکاییان  با کلاه نوک باریک و شلوار ،هندیان در ردای پنبه ای ، عربان در پیراهن بلند کمردار ، حبشیان پوشش گزیده از پوست پلنگ و شیر با کلاهخود کله اسبی و اندامی  رنگ آمیزی شده به رنگهای  روشن و برتر از همگان خود پارسیان با بالاپوش و شلوار  قلابدوزی  شده در زیر جوشن مشبک ، و مادها با جامه ی سراسر مزین و مطلا که به گفته ی هردوت "هر سپاه مادی با اشیاء زرینی که به مقادیر تصور نکردنی بر خود آراسته بود  میدرخشید"
بخشی از جلال و شکوه تخت  جمشید در نقش برجسته های تخت جمشید تجلی یافته است ،که پادشاه داریوش بزرگ و ملتزمان  پارسی بارگاهش را با رداهای بلند نشان میدهد .در برجسته کاریهای  روی سنگ این تن پوشها  کاملا ساده نشان داده شده اند ،ولی تصویر  جاودانهای هخامنشی  در قاب بندیهای کاشی رنگی در کاخ داریوش (شوش) رداهایی  با نگاره هایی لوزی ،حلقوی  و گلسرخی را عرضه میدارند که ممکن است اجرا شده بر لوحهای فلزی و یا سوزن دوزی شده روی پارچه  بوده باشند .از سوی دیگر بر لوح های مکتوب هخامنشی ،که نیز در شوش مکشوف  گردیده ،شرح بافندگی پارچه و تزئین جامه با سوزن دوزی  رنگین ضبط شده است


پارتیان بالاپوشهایی آراسته به ابریشمینه های منقوش به جانورانی درون شمسه ها بر تن میکردند .که نمونه اش در پیکره های مکشوف در هترا  دیده می شود؛ یک پیکره ی پارتی ،احتمالا از سانتروک دوم فرمانروای هترا در سده ی اول تا دوم بعد از میلاد بالاپوشی با آستین و کمر و شلواری گشاد بر تن دارد که همه مزین اند به قطارهایی از دایره ها و لوزیهای مروارید نشان یا شاید لوحهای فلزی زینتی .



با سپاس
بخش فر و ادب - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر همدان)
گزارش: نرگس والامقام, سرپرست بخش فر و ادب

💠 https://telegram.me/jspngo

بررسی و نجات بخشی درختان خیابان وروردی پاسارگاد

به نام یزدان پاک

درود و سپاس
🔷 بررسی و نجات بخشی درختان خیابان وروردی پاسارگاد
🔸بخشی از منظر فرهنگی و طبیعی میراث جهانی پاسارگاد

برای رسیدن به مجموعه میراث جهانی پاسارگاد، باید در کیلومتر 120 بزرگراه اصفهان- شیراز وارد مسیر فرعی شد. ابتدای این مسیر فرعی تا حدود 2 کیلومتر، در دو طرف خیابان وجود درختان نارون، زیبایی ویژه ای را به نگاه رهگذران می بخشند؛ درختان نارونی با عمر بیش از 60 سال که تا پیش از خشک شدن چاه های کشاورزی اطراف خیابان توسط کشاورزان و اهالی روستا بخوبی آبیاری می شدند.
در سالهای اخیر این درختان بعلت کم آبی ضعیف شده و روز بروز به تعداد درختان خشکیده افزوده می شود.
در بهار و تابستان و پاییز سال جاری  تنها سه نوبت آبیاری انجام شد، تامین آب آبیاری از چاه ملکی و شخصی یکی از اعضای شورای روستای کردشول و  همچنین چاه آب مجموعه میراث جهانی پاسارگاد از سوی مدیریت مجموعه بعنوان یکی از متولیان اصلی این درختان (بخشی از منظر فرهنگی-طبیعی پاسارگاد) ،صورت گرفته است. اما از آنجاییکه این درختان ریشه های  عمیق دارند این میزان آب کافی نبوده است.
به دعوت پایگاه میراث جهانی پاسارگاد و انجمن جوانان سپید پارس (دفتر فارس)، دو تن از اساتید بخش گیاهپزشکی  دانشگاه شیراز جهت بررسی و نجات بخشی وضعیت بوجود آمده، از درختان بازدید داشتند؛ ایشان کم آبی را عامل ضعف درختان و حمله سوسکهای پوستخوار و سوسکهای چوبخوار به آنان دانسته و با توجه به سالم  بودن پاجوش های درختان خشکیده اظهار داشتند، بایستی با روش های علمی و ویژه، پایین ترین محل خشکیدگی را تعیین و از همانجا درختان بریده و هرس کامل شوند.
 در این صورت اگر آبیاری منظم و با میزان آب کافی در اواخر بهار و تابستان و نیمه نخست پاییز انجام شود درختان نجات خواهند یافت. در سایر درختان که به ظاهر سبز هستند تاج تنک آنان حاکی از ضعیف بودن ریشه آنهاست و  این درختان نیز بایستی به طور هماهنگ و یکدست هرس شوند که آب کمتری احتیاج داشته باشند.
اساتید دانشگاه شیراز اظهار داشتند #دانشکده_کشاورزی حاضر به همکاری همه جانبه با انجمن جوانان سپید پارس و  مسولان بخش و شهرستان پاسارگاد برای نجات درختان می باشد. اما تاکنون هیچ نهاد و ارگانی مسولیت کامل و حفاظت و نگاهداری این خیابان و درختان آن که تنها فضای سبز بخش پاسارگاد و محل استراحت گردشگران می باشد را بعهده نگرفته است.

هرچند با پیشنهاد و رایزنی های انجام شده و پیگیری انجمن جوانان سپید پارس (دفتر فارس)، و همکاری همه جانبه پایگاه میراث جهانی پاسارگاد و اداره میراث فرهنگی شهرستان، و همچنین اعلام آمادگی بخشداری و شورای بخش پاسارگاد، قرار است #کارگروه_نجات_بخشی_درختان در سراسر مسیر دسترسی به مجموعه میراث جهانی پاسارگاد تشکیل گردد.


با سپاس
شاخه میراث طبیعی - انجمن جوانان سپید پارس (دفتر فارس )
گزارش: رحیمه همتی سرپرست شاخه میراث طبیعی

💠 https://telegram.me/jspngo

خداوند مازندران را بپایاد

به نام یزدان پاک



خداوند مازندران را بپایاد



مازندران یا #تبرستان سرزمین باستانی تپورها،آماردها و کاسی ها، منطقه ای بزرگ از گوناگونی های اقلیمی،فرهنگی،زبانی و جایگاه بزنگاه های بزرگ تاریخی این سرزمین کهن و شکوهمند است، که گاهی سرنوشت ملت و فرهنگ ایرانی بدان وابسته و درگیر بوده است؛ مازندران روزی نقش مهم و تاثیرگذاری را در فرهنگ و جایگاه اجتماعی-سیاسی ایران بازی میکرده است، حکومت در مازندران (تبرستان بزرگ) و آرامش آن به معنی آرامش نسبی در بخش بزرگی از فرمانروایی ایران بود؛ این مهم در استوره ها از زمان پیش از کیکاوس و در دوران تاریخی از زمان پادشاهی کوروش بزرگ آغاز و تا پایان دوره ی زندیه بگونه شاخص و تا به امروز نیز در لایه های زیرین فرهنگی،اقتصادی و سیاسی ایران ادامه دارد؛ گرچه در دوران افول صفویه و بخاطر نوع حکومت صوفیانه و در برخی موارد فقر و تنگدستی، آن روح پهلوانی،سلحشورانه و آزادی خواهی مردمان این دیار رفته رفته رو به خاموشی نهاد، اما همچنان این روحیه های سرکش و آزادی خواه در لایه های زیرین اجتماعی-فرهنگی در چارچوب داستان ها و استوره ها مانا ماند.
تقریبا از میانه دوره قاجار بود که مازندران دچار چندپارگی فرهنگی و رفته رفته سیاسی و جغرافیایی گشت، از فروش و اجاره سالیانه خطه مازندران به بهایی گزاف برای تامین مخارج عشرت پادشاهان و شاهزادگان قاجاری تا تبدیل گشتن مازندران به مکانی صرفا تفریحی در دوره پهلوی دوم، همگی نشان از کاسته شدن جایگاه ویژه مازندران در صحنه های سیاسی و تصمیم گیری داشت، هرچند این روند، آبادانی و پیشرفت های شهرنشینی شتابزده ای را بهمراه خود برای مازندران به ارمغان آورد؛ اما شـُوَند تخریب گسترده منابع طبیعی و از ارزش افتادن جایگاه سیاسی مازندران گشت.
متاسفانه در دهه های گذشته تا به امروز این روند یعنی تخریب منابع ملی و افت جایگاه ویژه سیاسی مازندران بدلیل عدم وجود مدیران کارآمد و مطالبه گر در استان و آسان انگاری و ناآگاهی توده مردم، بیش از پیش با آهنگی شتابزده در یک سیر افزایشی قرار گرفته است، تکه پاره کردن بخش های خاوری، نیمروزی(جنوبی) و جنوب باختری از سرزمین اصلی مازندران و واگذاری آن به دگر استان های همجوار به بهانه ی کوچک سازی و بهینه نمودن مدیریت های کلان و تقسیم عادلانه ثروت نشان از این بی حمیتی دارد، بخش هایی که همچنان با وجود گذشت چندین سال از جدایی جغرافیای سیاسی آنان از سرزمین مادری، همچنان پیوندهای فرهنگی و تاریخی خود را وابسته و بسته به سرزمین فرهنگی اصلی خویش می دانند؛
سستی و عدم منافع خواهی مسئولان و مدیران و بعضا طیف وسیعی از توده مردم ، باعث زیان های جدی و جبران ناپذیری به این سرزمین سبز ایران عزیز وارد نموده است، آلودگی رودخانه ها و دریای مازندران(کاسپین)، آتش سوزی و قلع و قمع بخش های بزرگی از جنگل های هیرکانی (که از سرمایه های میراث جهانی می باشد)، برداشت بی رویه پوکه های معدنی از دل رشته کوه های البرز و دماوند،خشکیده شدن تالاب های جهانی،قهر و انقراض گونه های جانوری و پرندگان، از بین رفتن مواریث چندهزار ساله تاریخی مازندران؛ از میان رفتن هویت اصیل و فرهنگ غنی مازنی، در تهدید قرار گرفتن زبان و ادبیات مازنی و تاتی (که بازمانده ی زبان فارسی میانه و پهلوی ساسانی می باشد) از نمونه های این آشفتگی و زیان های غیر قابل جبران می باشد .
متاسفانه این روند نابسامانی مازندران همچنان در روی رشد است، همین چندی پیش امام جمعه یکی از  شهرستان های بخش غربی مازندران و در پیرو آن نماینده یکی از شهرهای استان گیلان، خواستار جدایی غرب مازندران از بدنه اصلی و الحاق آن به گیلان و یا تشکیل یک استان تازه شده اند، و این خواسته را حق قانونی و بجا مردم می دانند؛ اگر دست اندازی و جدایی خواهی احقاق حق و خواسته قانونی باشد، دیری نمی پاید که هر چندشهرستان در مازندران یک استان و به طبع هر استانی در کشور، خواهان تشکیل یک کشور مستقل خواهند شد!؛ آنگاه امنیت و توسعه که تنها به زیر چتر اتحاد و یکپارچگی ملی امکان پذیر است، معنی ایی نخواهد داشت؛ متاسفانه نیرنگ ها و اندیشه های انحصار طلبانه و تمامیت خواه همچنان در ایران جولان میدهد، و به سادگی و آسودگی پرچم و علم جدایی سری در کشور  در میان برخی نمایندگان و یا مدیران نمایان است،
استان های همجوار مازندران به بخش های شاخص و مهم فرهنگی و اقتصادی آن دست اندازی کرده و حقوق باطلی را طلب می کنند و این در میان سکوت مدیران و مسئولان و توده مردم رخ می دهد، بفرنام نمونه استان سمنان که تا چندی پیش خود بخشی از مازندران محسوب می شد، چشمه های درمانی و بی بدیل باداب سورت را از آن خود می داند و یا استان البرز محدوده کاروانسرای کندوان را بخشی از البرز می داند و تهران که از هر سو در حال رشد انفجاری می باشد، پس از مصادره فیروزکوه ، کدوگ و بخش های نیمروزی مازندران خواهان بخش هایی از آمل و هراز نیز شده است و در این اواخر که ادعای برخی از نمایندگان استان گیلان برای پیوست شهرهای غربی مازندران به گیلان؛ روشن نیست خموشی و سکوت مسئولان و مدیران استانی در مازندران و مردم به چه معنی می باشد.
تجزیه یک کشور آزاده و بزرگ بوسیله ی تحریکات قومی و مرزبندی های فرهنگی از درون کشور و در اندازه های کوچک و به بهانه های گوناگون مانند تقسیم عادلانه ثروت و توسعه و یا فدرالیسم آغاز و منجر به ایجاد تفرقه و درگیری قومی و در پایان از هم گسیختگی یکپارچگی ملی و فروپاشی اتحاد آن کشور می شود؛ اینکه ما از تاریخ پند و عبرت نمیگیریم جایی بس شگفت و شگرف است، مازندران یعنی بخش جدایی ناپذیر از خاک و فرهنگ ایرانزمین، مازندران یعنی پاسداشت و نگاهداشت فرهنگ،زبان،آداب،میراث و طبیعت جغرافیای فرهنگی گذشته و سیاسی حال، بجای آنکه در پی تربیت و گزینش مدیران لایق و آگاهی توده مردم برای پاسداشت فرهنگ و نگاهداشت منابع و منافع استانی و ملی باشیم، تا ثروت و پیشرفت عادلانه در سراسر استان و کشور بخش شود، در پی راه حلی غیرکارشناسانه و فتنه بر انگیز می باشیم، چرا که نمیخواهیم کوشش کنیم و بیاندیشیم، باشد با یکدلی و همبستگی ملی ، پاسدار و نگاهبان فرهنگ،زبان،آداب،میراث فرهنگی-طبیعی و این همه نعمت های خدادادی کشور بزرگ ایران و مازندران همیشه قهرمان و پهلوان پرور و مردمانش باشیم، مازندران و ایران آباد و آزاد زمانی مانا خواهند ماند که همگی به زیر پرچم یکدلی و یکپارچگی ملی بدور از هرگونه قوم گرایی و تجزیه خواهی در آییم./

علیرضا صادقی امیری
دبیر کل انجمن جوانان سپید پارس