خداوند مازندران را بپایاد
به نام یزدان پاک
خداوند مازندران را بپایاد
مازندران یا #تبرستان سرزمین باستانی تپورها،آماردها و کاسی ها، منطقه ای بزرگ از گوناگونی های اقلیمی،فرهنگی،زبانی و جایگاه بزنگاه های بزرگ تاریخی این سرزمین کهن و شکوهمند است، که گاهی سرنوشت ملت و فرهنگ ایرانی بدان وابسته و درگیر بوده است؛ مازندران روزی نقش مهم و تاثیرگذاری را در فرهنگ و جایگاه اجتماعی-سیاسی ایران بازی میکرده است، حکومت در مازندران (تبرستان بزرگ) و آرامش آن به معنی آرامش نسبی در بخش بزرگی از فرمانروایی ایران بود؛ این مهم در استوره ها از زمان پیش از کیکاوس و در دوران تاریخی از زمان پادشاهی کوروش بزرگ آغاز و تا پایان دوره ی زندیه بگونه شاخص و تا به امروز نیز در لایه های زیرین فرهنگی،اقتصادی و سیاسی ایران ادامه دارد؛ گرچه در دوران افول صفویه و بخاطر نوع حکومت صوفیانه و در برخی موارد فقر و تنگدستی، آن روح پهلوانی،سلحشورانه و آزادی خواهی مردمان این دیار رفته رفته رو به خاموشی نهاد، اما همچنان این روحیه های سرکش و آزادی خواه در لایه های زیرین اجتماعی-فرهنگی در چارچوب داستان ها و استوره ها مانا ماند.
تقریبا از میانه دوره قاجار بود که مازندران دچار چندپارگی فرهنگی و رفته رفته سیاسی و جغرافیایی گشت، از فروش و اجاره سالیانه خطه مازندران به بهایی گزاف برای تامین مخارج عشرت پادشاهان و شاهزادگان قاجاری تا تبدیل گشتن مازندران به مکانی صرفا تفریحی در دوره پهلوی دوم، همگی نشان از کاسته شدن جایگاه ویژه مازندران در صحنه های سیاسی و تصمیم گیری داشت، هرچند این روند، آبادانی و پیشرفت های شهرنشینی شتابزده ای را بهمراه خود برای مازندران به ارمغان آورد؛ اما شـُوَند تخریب گسترده منابع طبیعی و از ارزش افتادن جایگاه سیاسی مازندران گشت.
متاسفانه در دهه های گذشته تا به امروز این روند یعنی تخریب منابع ملی و افت جایگاه ویژه سیاسی مازندران بدلیل عدم وجود مدیران کارآمد و مطالبه گر در استان و آسان انگاری و ناآگاهی توده مردم، بیش از پیش با آهنگی شتابزده در یک سیر افزایشی قرار گرفته است، تکه پاره کردن بخش های خاوری، نیمروزی(جنوبی) و جنوب باختری از سرزمین اصلی مازندران و واگذاری آن به دگر استان های همجوار به بهانه ی کوچک سازی و بهینه نمودن مدیریت های کلان و تقسیم عادلانه ثروت نشان از این بی حمیتی دارد، بخش هایی که همچنان با وجود گذشت چندین سال از جدایی جغرافیای سیاسی آنان از سرزمین مادری، همچنان پیوندهای فرهنگی و تاریخی خود را وابسته و بسته به سرزمین فرهنگی اصلی خویش می دانند؛
سستی و عدم منافع خواهی مسئولان و مدیران و بعضا طیف وسیعی از توده مردم ، باعث زیان های جدی و جبران ناپذیری به این سرزمین سبز ایران عزیز وارد نموده است، آلودگی رودخانه ها و دریای مازندران(کاسپین)، آتش سوزی و قلع و قمع بخش های بزرگی از جنگل های هیرکانی (که از سرمایه های میراث جهانی می باشد)، برداشت بی رویه پوکه های معدنی از دل رشته کوه های البرز و دماوند،خشکیده شدن تالاب های جهانی،قهر و انقراض گونه های جانوری و پرندگان، از بین رفتن مواریث چندهزار ساله تاریخی مازندران؛ از میان رفتن هویت اصیل و فرهنگ غنی مازنی، در تهدید قرار گرفتن زبان و ادبیات مازنی و تاتی (که بازمانده ی زبان فارسی میانه و پهلوی ساسانی می باشد) از نمونه های این آشفتگی و زیان های غیر قابل جبران می باشد .
متاسفانه این روند نابسامانی مازندران همچنان در روی رشد است، همین چندی پیش امام جمعه یکی از شهرستان های بخش غربی مازندران و در پیرو آن نماینده یکی از شهرهای استان گیلان، خواستار جدایی غرب مازندران از بدنه اصلی و الحاق آن به گیلان و یا تشکیل یک استان تازه شده اند، و این خواسته را حق قانونی و بجا مردم می دانند؛ اگر دست اندازی و جدایی خواهی احقاق حق و خواسته قانونی باشد، دیری نمی پاید که هر چندشهرستان در مازندران یک استان و به طبع هر استانی در کشور، خواهان تشکیل یک کشور مستقل خواهند شد!؛ آنگاه امنیت و توسعه که تنها به زیر چتر اتحاد و یکپارچگی ملی امکان پذیر است، معنی ایی نخواهد داشت؛ متاسفانه نیرنگ ها و اندیشه های انحصار طلبانه و تمامیت خواه همچنان در ایران جولان میدهد، و به سادگی و آسودگی پرچم و علم جدایی سری در کشور در میان برخی نمایندگان و یا مدیران نمایان است،
استان های همجوار مازندران به بخش های شاخص و مهم فرهنگی و اقتصادی آن دست اندازی کرده و حقوق باطلی را طلب می کنند و این در میان سکوت مدیران و مسئولان و توده مردم رخ می دهد، بفرنام نمونه استان سمنان که تا چندی پیش خود بخشی از مازندران محسوب می شد، چشمه های درمانی و بی بدیل باداب سورت را از آن خود می داند و یا استان البرز محدوده کاروانسرای کندوان را بخشی از البرز می داند و تهران که از هر سو در حال رشد انفجاری می باشد، پس از مصادره فیروزکوه ، کدوگ و بخش های نیمروزی مازندران خواهان بخش هایی از آمل و هراز نیز شده است و در این اواخر که ادعای برخی از نمایندگان استان گیلان برای پیوست شهرهای غربی مازندران به گیلان؛ روشن نیست خموشی و سکوت مسئولان و مدیران استانی در مازندران و مردم به چه معنی می باشد.
تجزیه یک کشور آزاده و بزرگ بوسیله ی تحریکات قومی و مرزبندی های فرهنگی از درون کشور و در اندازه های کوچک و به بهانه های گوناگون مانند تقسیم عادلانه ثروت و توسعه و یا فدرالیسم آغاز و منجر به ایجاد تفرقه و درگیری قومی و در پایان از هم گسیختگی یکپارچگی ملی و فروپاشی اتحاد آن کشور می شود؛ اینکه ما از تاریخ پند و عبرت نمیگیریم جایی بس شگفت و شگرف است، مازندران یعنی بخش جدایی ناپذیر از خاک و فرهنگ ایرانزمین، مازندران یعنی پاسداشت و نگاهداشت فرهنگ،زبان،آداب،میراث و طبیعت جغرافیای فرهنگی گذشته و سیاسی حال، بجای آنکه در پی تربیت و گزینش مدیران لایق و آگاهی توده مردم برای پاسداشت فرهنگ و نگاهداشت منابع و منافع استانی و ملی باشیم، تا ثروت و پیشرفت عادلانه در سراسر استان و کشور بخش شود، در پی راه حلی غیرکارشناسانه و فتنه بر انگیز می باشیم، چرا که نمیخواهیم کوشش کنیم و بیاندیشیم، باشد با یکدلی و همبستگی ملی ، پاسدار و نگاهبان فرهنگ،زبان،آداب،میراث فرهنگی-طبیعی و این همه نعمت های خدادادی کشور بزرگ ایران و مازندران همیشه قهرمان و پهلوان پرور و مردمانش باشیم، مازندران و ایران آباد و آزاد زمانی مانا خواهند ماند که همگی به زیر پرچم یکدلی و یکپارچگی ملی بدور از هرگونه قوم گرایی و تجزیه خواهی در آییم./
علیرضا صادقی امیری
دبیر کل انجمن جوانان سپید پارس
به نام خدا