تیرگان و یاد آرش
به نام يزدان پاک
درود و سپاس
تيرگـــان و ياد آرش
گذشت افراسياب از رود جيحون همه شهرها نابود و جوی ها پر خون
بيامد سپاه پلشتی از دشت باز در آنجا که گويی خورشيد برآرد ساز
همه مرز ايران پرشدست ابر سيه به تاری روی خور و کدر چهر مه
فراوانی روی برد زين مردمان همه مردمان در تنگی و ناتوان
ببايد چاره ايی انديشيد و کار کرد زناتوانی جان مردمان آزاد کرد
همی کو آن يل پهلوِ پهلوان دو تا کرد به بازوی دل پشت زمين و زمان
به آه کودکی زرد روی استخوان بنشستِ بر پشت و روی
بلرزد پشت آسمان و کوه گر از مردانگی تو نشانی بگو
همه مردمان خفته در اندرون همه ترسمند و خوار و زبون
يکی مرد خواهد رَد سروران اميد دل و جان ايرانيان
تنگ شد خاک و خانمان کوچک ز آزادگی ايران برنا و پير در شک
در آنگه که ناميدی بود چاره ی کارزار همه دلخوش به تنگی و جان و کار
يکی بانگ رسا کرد و داد کرد دل خفته ی ترسووان بيدار کرد
چو ايران مباشد تن من مباد بر اين بوم و بر زنده يک تن مباد
ستبر سينه و بازو گران بدستی تير و بر آنش کمان
ز البرز کوه شد اندر ميان شگفتمند و دو دل مردمان
نباشد که خاک ايران تنگتر شود به دامان ننگی برتر شود
يکی گفت گر تيرش برافتد در ميان ببايد بدرود گفت خانمان
ببايد بد و بدتر را برگرفت ميان بد و بدتر به بد سرنوشت
يکی برآمد گفت، خوشی نيز هست ميان خوش و خوشتر بايد بجست
اميد است که زنده کند جان ما به ناميدی و دلمردگی زار کار ما
بگذاريد بيندازدش تير از کمان به يزدان پــاک بايد بردش نشان
و گر راستی و اشا کار اوست که يزد بزرگ همره و يار اوست
رود تيرش به درازای دور شود چشم ددمنشان پر آز کور
و گر دروجی و انگره راهمدمست ببايد به آبگينی جانش ببست
دو سد پاره گردد جانش به تن که اينست سزای مرد دروج زن
بواپس رها کرد تير گران دو سر بر بخوردند به هم در کمان
به سان آذرخش و تند باد رها شد تير از کمان چو گردباد
برفت و دراز گشت راه تير شکافت راه باد رو همچو شير
به ناگه به يک روز و پس روز ميان فرو شد به پای درخت گردويی گران
همه شاد از فراخ زمين که گويی هرگز نيامدست کين
سپاه سياهی به افکندگی روان شد سوی دشت گندگی
همه در هل هل و های های يکی به ناگه بانگ برافراشت وااای
خموش شد توده ببينند کيست که اين درد و فغان و آه بهر چيست
يکی برنا دلی نيک روی بلند و رسا بانگ بر افراشت آرش کوی
نه تير و کمان و نه جانش نشان همو ناپديد گشت چو آذر خشان
که آرش جان و دل در تير کرد به اين کار کار سد هزران شمشير کرد
گواه گشت در راه کشور و خاک به خونش گلگون ز مازند تا دشت مغاک
کنون چند هزاره گذشتس ز او به تير گان و تيرداد کنند ياد او
به شام و پگاه و هاونگاه فرستند درود بر او گاه به گاه
که ايران زنده بر جان اوست همه پر زمردانگی پر آبروست
همه جانِ تن از برای ايران داد به داد اين روزگار بايد کرد داد
که يادش گرام و نامش نيک دو سد مژده رسيدست تيرگان شيد
11/4/1387
دارا
تیرگان
به نام يزدان پاک
درود و سپاس
باستان ايراني
انجمن جوانان سپيد پارس
دهم تير ماه خورشيدي برابر با تير روز از ما تير باستاني جشن بزرگ و مردمي تــيــرگــان يادمان جانفشاني آرش شيوا تير و بزرگداشت ايزد تيشتر بر همه ي ايرانيان خجسته و شاد بادش مي گويد
دگر تارنماي انجمن جوانان سپيد پارس
زبان مازندرانی
به نام یزدان پاک
درود و سپاس
شاخه باستان ایرانی
زبان مازندرانی
زبان مازندرانی یا تبری که صورت قدیم تر آن تپوری است ریشه در زبانهای کهن ایرانی دارد و محدوده گسترش آن منطقه جنوبی دریای خزر میان استان گیلان تا گرگان است که زمانی از جنوب تا منطقه شهمیرزاد، سنگسر، فیروز کوه، لواسانات و مناطق شمالی امامزاده داوود و طالقان تهران را نیز در بر می گرفته است. در حال حاضر حدود 3 میلیون نفر به این زبان سخن می گویند و اشعار و سرودهای اجتماعی، عرفانی و مذهبی به این زبان سروده و تدوین می شوند.
زبان یا گویش مازندرانی از زبانهای کهن ایران بوده که بنا بر اندک نشانه های باز مانده از پیشینیان، زمانی یکی از حوزه های پر بار زبانی جنوب خزر بوده است، چنانچه در میان واژگانی که امروز نیز بکار می روند، واژگانی یافت می شوند که سابقه ای در اوستا و یا متون پهلوی دارند، نمونه های این یگانگی ریشه، در زبان مازندرانی بسیار است و در این پژوهش تنها به چند مورد برای نمونه و آشنایی اشاره می شود:
واژگانی مانند " کَد" به معنی دیوار؛" وَرزا" به معنی گاو نر؛ "وِرگ"به معنی گرگ؛" مکِنا" به معنی روسری بزرگ؛"اَش" به معنی خرس(اَشک در اوستا) و گاه این هم ریشه بودن در دستور و ساخت واژگان و زبان نمودار می شود، همچون مقدم بودن مضاف بر مضاف الیه و یا آمدن صفت پیش از موصوف: "سِرخ گل" به جای "گل سرخ" و یا وجود واکه های مشترک با اوستا مانند " شوا"/ə/ در فعلی مانند پرسیدن: pərs در اوستا و pərs در مازندرانی،ضمایراز دیگر اشتراکات زبان پهلی و مازندرانی هستند: مانند اَما که در زبان پهلوی نیز به همین شیوه تلفظ می شود و یا " وِشون" به معنی انها که در پهلوی ušān تلفظ می شود. و نیز کلماتی که ......واکنش به رخدادهای کشور
به نام يزدان پاک
درود و سپاس
بر بنيان اساسنامه سازمان جوانان و سازمان های مردم نهاد انجمن جوانان سپيد پارس
هيچگونه پيوندی با هيچ گروه، حزب و يا انديشه ی سياسی ندارد و نخواهد داشت، روند اين
انجمن در راستای فرهنگی بوده و خواهد بود، وانگهی انجمن جوانان سپيد پارس در واکنش به
رخدادهای گذشته در کشور بزرگمان ايران، با کشته شدگان بی گناهی که در اين رخدادها جان
خويش را از دست داده اند ابراز همدردی می کند، باشد که بستگان و خانواده های آن دسته از
هم ميهنان ما را نیز در اندوه خويش انباز بدانند.
بنيادنامه انجمن جوانان سيد پارس
بند 1: نام
.........................
بند 2: روشنگری
انجمن جوانان سپيد پارس باهَمادی است، غير دولتی،غير بازرگانی و غير سياسی که در چارچوب انگيزش و بند های در مقررات موضوعه کشور کارايی می نمايد.
بند 3: انگيزش
............................................
با سپاس دبیر انجمن جوانان سپيد پارس

به نام خدا